چکیده:
وحدت وجود،یکی از موضوعات مشترک میان بسیاری از حکیمان و عارفان است.حکیمان،عارفان و ادیبان بسیاری از مغرب و مشرق در این زمینه سخن رانده و مطالبی را بیان داشتهاند این نوشتار به بررسی دیدگاه ابن عربی و باروخ اسپینوزا دربارهء وحدت وجود و تطبیق میان آن دو میپردازد و از این رهگذر اشتراک عمیق فرهنگهای بشری را نمایان میسازد.
خلاصه ماشینی:
"وحدت وجود فراطبیعی همان دیدگاهی است که اخیرا از سوی فیخته،شلینگ، هگل،شانکارا و دیگر نویسندگان هندو و بوداییان ماهایانا مورد توجه قرار گرفته است،بر اساس این دیدگاه،جهان به معنا با ذهن فراطبیعی(نفس کلی)یکی است؛اگرچه به معنای دیگر،با آن یکی نیست.
در صورتی که دلیل مستقلی بر این نکته وجود داشته باشد که احساسات و انگارههای عرفانی واقعا در ساختمان فلسفهء اسپینوزا و ابن عربی وارد شده باشد،در این صورت،این دیدگاه که این دو بسا بر خلاف میل خودشان به پارادوکس وحدت وجود گرفتار شده باشند،میتواند به حل مسئله کمک کند،ولی این امر با اشارت و صراحت برخی از تعبیرهای آن دو سازگار نیست؛به همین سبب عناصر عرفانی دیدگاه آن دو،گاهی مورد پذیرش قرار گرفته و گاهی نیز انکار شده است.
مقصود قائل به وحدت وجود چیزی نیست که شوپنهاور از آن قصد کرده است و نیز وحدت فراگیر در نظریهء وحدت وجود،ارائهء واژهء دیگری برای جهان نیست،در حالی که شوپنهاور چنین مقصودی دارد.
ولی به نظر میرسد،اگرچه برخی از قائلان به وحدت وجود،مانند اسپینوزا، وحدتگرا نیز باشند و حتی ممکن است وحدتگرایی برای برخی از تقریرهای وحدت وجود،ضروری باشد-چنانکه برای اسپینوزا و ابن عربی این گونه است-ولی وحدت وجودی با وحدتگرا یکی نیست،بلکه باید قائلان به وحدت وجود را کثرتگرا دانست.
اگر وحدت وجود بخواهد برای این مسئله راهحلی ارائه کند،به نظر میرسد که نوعی تجلی،راهکار آن خواهد بود؛راهحلی که مورد توجه تئوئیزم،سقراط و افلوطین نیز بوده است."