چکیده:
نویسنده در این مقاله به بررسی دو مسئله میپردازد:1.عینیت و نسبیت در زیباییشناسی محیط زیست؛2.رابطهی زیباییشناسی محیط زیست با حفاظت و دفاع از محیط زیست.در اینجا پرسش و موضوع اصلی از این قرار است که اگر داوریها دربارهی زیبایی محیط زیست فاقد مبنای عینی، یعنی کاملا نسبی و سوبژکتیو،باشند آنگاه به نظر میرسد که چنین داوریهایی مبنای ضعیفی برای توجیه حفاظت از محیط زیست خواهند بود.بدین ترتیب به نظر میآید که چنین موضعی برای کسانی که در پی آناند تا ارزش زیبایی شناختی محیط زیست بهعنوان عاملی برای حفاظت از محیط زیست استفاده کنند مسئلهساز میشود.این مقاله از یکسو به بررسی استدلالهایی که از نسبیگرایی دفاع میکنند و توسط جان فیشر،مالکم بوود و استان گدلوویچ مطرح شدهاند میپردازد، ارزش آنها را ارزیابی میکند،و به کندوکاو در استلزامات آنها برای دفاع زیبایی شناختی میپردازد.از سوی دیگر،دیدگاههای سه متفکر متفاوت،یعنی آلن کارلسون،نوئل کارول و امیلی بردی را در عرصهی زیباییشناسی محیط زیست در نظر میگیرد که جنبههای مهمی از عینیت را ارائه میکنند
خلاصه ماشینی:
"بنابراین ما نباید صرفا میان این دیدگاه که یک و فقط یک نوع صحیح از درک زیبایی شناختی محیط زیست وجود دارد(گویی چنین دیدگاهی برای دفاع زیبایی شناختی ضروری است)،و این دیدگاه که هر نوع پاسخ و حکم زیبایی شناختی دربارهی محیط زیست قابلقبول است،دست به انتخاب بزنیم بلکه به عبارت بهتر باید دیدگاهی را بسط و توسعه دهیم که کثرتی از پاسخها را به طبیعت مجاز شمارد که برخی از آنها نسبت به یکدیگر بدتر و بهتر(بهعنوان مثال کموبیش مهمتر)هستند.
تا چه حد انتخاب و گزینش چارچوببندی اختیاری و دلبخواه خواهد بود؟بهطور خاص آیا آزادی در چارچوببندی باعث میشود که فرد ناگزیر به قرار دادن اصوات ساختهی انسان یا آثار دیگر بشر در ذیل درک یک محیط طبیعی شود؟آیا در اینجا انتخاب بهتر یا بدتری وجود ندارد و آیا شیوهی مناسبی برای چارچوببندی این تجربهی زیبایی شناختی وجود ندارد؟اگر چنین باشد ما در مورد استفاده از اصوات(و زیبایی محیطی بهطور بسیار عام)برای دفاع از محیط زیست دچار مشکل خواهیم شد.
وی وابستگی امیلی بردی را به تخیل،بهعنوان کلیدی برای زیباییشناسی محیط زیست،مورد نقد قرار میدهد زیرا،به جز تصوراتی(و تخیلهایی که ناشی از آن هستند)که تابع شناخت محیطیاند،تأثیر چنین زیباشناسی محیط زیست میتواند مخرب باشد:وی برای مثال بامبی دیزنی را ذکر میکند که تصویر پراحساسی را در مورد تمام گوزنها برمیانگیخت یعنی احساس اینکه گوزنها مهربان،دوست داشتنی و پاک هستند و استدلال میکند که این تصور باعث شده بود که کار جنگلبانها برای متقاعد کردن مردم به اینکه لازم است تعداد جمعیت گوزنها کم شود،دشوار گردد."