خلاصه ماشینی:
از این مختصر به ووضح میتوان دریافت که وی به اهمیت سخن منظوم که امور عظام را در نظام سبب میشود تا چه میزان وقوف دارد به همین سبب به شعر با نظر تقدیس مینگرد و برای بیان معانلی بلند خویش با همهء استادی که در نثر دارد،نظم را به کار میگیرد و آنرا کلید بگشودن درهای راز میداند و در حقیقت احسن الاشیاء (1)-مصیبتنامه ص 05 (2)-همان مأخذ ص 74 (3)-همان مأخذ (4)-همان مأخذ ص 84 (5)-همان مأخذ ص 64 برمیشمرد: شعر چیست؟این جمله در بگشادن است شرح چندینی عجایب دادن است1 گفت هم موزون هم زیباست شعر در حقیقت احسن الاشیاست شعر و نیز حظّ او فر و قسم از شعر را سخن حکمتی میداند و شاعر را به نظم معانی حکمتآمیز میخواند و خود همچون افلاطون که بزرگترین خدمتها را خدمت به دانائی میشمرد خرد و فضیلت را با تجلیات طبع خویش شکل میبخشد و بر منصّهء ظهور مینشاند و تا بدانجا خویشتن را مفتون شعر مینگرد که با همه بتشکن خویی که دارد،شعر را بت خود میپندارد و خویشتن را بتپرست چنین بتی به شمار میآورد: بت تو شعر میبینم همیشه تو را جز بتپرستی نیست پیشه2 حجاب تو ز شعر افتاد آغاز که مانی تو بدین بت از خدا باز بسی بت بود گوناگون شکستم کنون در پیش شعرم بتپرستم با چنین شور و خلوصی است که سر بر آستان امیران کلام فارسی،همچون فردوسی و سنائی میساید و حتی انوری چرخ را ازکمال شعر انوری میداند: آفتاب ارچه سمایی گشته است در سنا جنس سنایی گشته است3 از کمال شعر و شوق شاعری چرخ را بین،ازرقی و انوری باز کن چشم و ز شعر چون شکر از بهشت عدن فردوسی نگر ور درین علمت کند شاهی هوس علم اگر در چینست خاقانیت پس...