خلاصه ماشینی:
اکنون،مشاور ادبی انتشارات«نیمه شب»01 است و هردو سال یک قصه مینویسد و یک فیلم تهیه میکند.
قصهء«مداد پاککنها»طرحی نظیر طرح قصههای کار آگاهانه دارد «والاس»11کارآگاهی که مأمور تحقیق دربارهء یک رشته آدمکشی سیاسی است، وارد شهری میشود که در آن مردی به نام دوپون21هدف گلوله قرار گرفته است او هنوز نمرده است.
چرا که دو پون،پیش از کشته شدن به دست کار آگاه،از دیدگاه ادارهء آگاهی کشته شده بود و چون هر قصه،اگر چه واقعگرای،پنداری بیش نیست،در«مداد پاککنها»قهرمان یک بار از سر پندار دروغی و بار دیگر از روی پندار راستین قصه به قتل میرسد.
با این کار شگفتانگیز،رب-گری به نشان داده است که به اصول قصه سنتی آشنا است و در عین حال خوارش میدارد.
قصه به صیغه سوم شخص روایت میشود ولی گزارشگری نیست که حد سیاتی در مورد قهرمان ابراز دارد و خواننده را از حال او آگاه سازد.
حتی هنگامی که ماتیا جزیره را ترک میکند،ما مطمئن نیستیم که آیا این سفر در عالم خیال صورت گرفته یا واقعا ماتیا به آن جزیره رفته و کاری کرده است.
قهرمان اصلی مردی است بینام ونشان و راوی حال،نه سرگذشت خویش در قصهء نو،بین حال و سرگذشت تفاوتی است:برخلاف قصه کهن گرای،خواننده نمیتواند و نباید از گذشته این مرد اطلاعای داشته باشد.
با توجه به موضوع گزارشگر،شگرد قصه بهنجار مینماید:چه چیزی درستتر از این:مردی،در لحظهای،در خانهء خود،اندیشناک حال خویش است.
حسود این قصه را نخوانده است،و نمیتواند در بحث شرکت کند،لا جرم حسادتش بر انگیخته میشود و در باب زن خویش و آن مرد پندارهایی دارد که از حقیقتش بیخبر است.
روزی این قصه نیز کهنه میشود.