خلاصه ماشینی:
پیش از آن که این بحث رابیشتر بشکافم ناچارم دو مقدمه را مطرح کنم: یکی اینکه اصولا مکتب عرفان و تربیت صوفیانه در اصول کلی خود با دین اسلام مقابله و جدالی ندارد و درواقع دین و عرفان یا تشرع،و تصوف،در راه هستند که در سر منزل به هم میرسند و اگر اختلافی هست در راه است نه در هدف مجلهء دانشکده ادبیات و علوم انسانی شماره 4 سال 12 دیگر اینکه اگر صحبت از توجه به امور روانی پیش میآید منظور این نیست که در تربیت عارفان روانشانسی یا روانکاوی به مفهوم شکل یافته و فرمولی کنونی وجود دارد.
نخستین جلوههای این«کاوش در روان»با الهام از معانی قرآن کریم صورت گرفته و برای شناخت آن هم نخست باید از گذرگاهی وارد شویم که عرفان را به قرآن میپیوندد: قرآن بیشتر از درون آدمی به واژهء«نفس»تعبیر میکند و به همین دلیل باید در میان آیات قرآن به دنبال این واژه برویم و تعبیرهای آن را بجوییم: در آیهء 35 سورهء 21(یوسف)می خوانیم که: و ما ابرّی نفسی،انّ النّفس لآمّارة بالسّوء،الاّ ما رحم ربّی،انّ ربّی غفور رحیم (من نفس خود را تبرئه نمیکنم که نفس وا دارندهء به کارهای بد است،مگر پروردگارم بر من ببخشاید که پروردگار من امرزندهء و بخشنده است).
خودشناسی مرد خدا شناخت روان و درون خود است و مظاهر زندگی مادی حجاب این شناسایی است: حجاب چهرهء جان میشود غبار تنم خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم (حافظ) (1)-خط سوم-دکتر ناصر الدین صاحب الزمانی ص 204،404 برای کنار زدن«غبار تن»از«چهرهء جان»مرد راه خدا به جستجوی سرچشمهء هستی خود میرود: از کجا آمدهام؟آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم آخر؟ننمایی وطنم (مولوی) و به این نکته میرسد که: مرغ باغ ملکوتم،نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم (مولوی) اما آیا همینکه مرد دریافت که مرغ باغ ملکوت است،خود را شناخته است؟نه.