خلاصه ماشینی:
"چه شد که جهان اسلام بالاتفاق سلمان رشدی را مرتد اعلام کرد و گفتههای او را قرایت دیگری از دین به حساب نیاورد؟اگر اصل وجود خداوند متعال، و صفات کمالیه او(جل و علا)و وجود قرآن کریم، نماز،حج و بسیاری از احکام و حدود دیگر اسلامی نیز به عنوان قرایتهای نو مورد انکار قرار میگرفت،دیگر فرق اسلام و کفر چه بود؟چیست که مرز اسلام و کفر را،توحید و شرک را و مؤمن و کافر و مرتد را مشخص میسازد؟چیست که مسلمین و جهان اسلام را از مکاتب الحادی و ادیان الهی دیگر جدا میکند؟مرزهای جغرافیایی، نژادهای بشری،رنگ پوست و زبان مشترک با اعتقادات مشترک و مورد اتفاقی که تاکنون به نام قرایتهای مختلف دستخوش تحریف قرار نگرفته است؟اگر بنا باشد هر گفتهای درباره هریک از مبانی دینی و تعالیم اسلامی پذیرفته گردد و تن دادن به هر انحرافی به عنوان تحمل سلیقههای مختلف مطلوب تلقی شود دیگر اسلام یعنی چه؟ اگر بنا باشد که متون دینی بدون هیچگونه ضابطهای در لغت،ادبیات،اصول فهم،قراین فهم مراد متکلم و روشهای درست تحقیق،تفسیر شود (چنانکه نظریه قرایتها که مبتنی بر هرمنوتیک فلسفی است بدان قایل است)آیا هیچ مانعی در برابر قرایتهای ناشی از هواهای نفسانی و وساوس شیطانی میتواند وجود داشته باشد؟با این همه از نویسنده محترم عجیب است که از سویی نظریه قرایتهای مختلف را که هیچ ملاکی برای فهم و درک و بیان قایل نیست میپذیرد و از سوی دیگر حضرت آیت الله مصباح را متهم میسازد که"هر سخن خلاف میل خود را در قاب و قالب از پیشساختهای قرار میدهد."