چکیده:
در عصر حاضر که جهان شاهد تغییرات شگرفی در علم و تکنولوژی است، گرایشهای روحی
و ذهنی، نقش مهمی در تعیین خطر مشیهای تولید علم ایفا میکند.مبانی فلسفه، ابزار و
معیارهای ارزش در علم، طیف وسیعی از دانش اجتماعی و فرهنگی جوامع را در برمیگیرد
که برخاسته از طرز تفکر و نوع نگرشهای سنتی، مذهبی و جنسیتی است. در این بین، حضور
زنان در فرایندهای تعیین قلمرو و تولید علم و حوزههای فلسفی آن بسیار ناچیز و غیر
قابل مشاهده است؛و یکی از چالشهای فراروی مکاتب فمینستی در ایجاد جایگاه مناسب
زنان، اثبات توانمندی آنان در تولید مفاهیم جدید و ایجاد ظرفیتهای طراحی الگوهای
ذهنی براساس هوش زنانه است.
بررسی کوتاه نگرش برخی از مکاتب عمده فمینیستی چون لیبرال فمینیسم، فمینیسم
فرهنگی و فمینیسم مارکسیستی، نگاهی به تاریخ حضور زنان در علم، ضرورت تولید علم
زنانه، و فرایندهای آن، و بررسی وضعیت موجود، از بخشهای مختلف مقاله حاضر است.در
پایان نیز پیشنهاد اجرای پژوهشی بنیادین و ایجاد یک سازمان جهانی به منظور هماهنگی
فعالیتهای زنان در این راستا و بهرهگیری از روشهای متناسب نظری و عملی برای تحقق
این اهداف ارائه شده است.
در دهههای اخیر، تحول در گرایشهای روحی، ذهنی و رفتاری بشر، تغییرات عمدهای
در مطالعات علوم انسانی در پی داشته؛به نحوی که
امروزه تقریبا بسیاری از پدیدههای اجتماعی غیر قابل پیشبینی است و انگیزههای
انسانی و فرهنگی را اساسا استراتژیهای تعیین شده سیاسی و اقتصادی شکل میدهد.بررسی
چگونگی«تولید نیاز»و معادلات آن در همه موضوعات فردی و اجتماعی و حتی در حوزههای
علم نشانگر آن است که تغییر در«الگوی نیازهای انسانی»، نگرشها و مکاتب فکری جدیدی
را شکل میدهد که در آنها برای ارضای نیاز به وجود آمده از ابزار خاصی بهره گرفته
میشود.
با آغاز عصر مدرنیته و رقابتهای جوامع مختلف در کسب قدرت سیاسی و اقتصادی،
پیامدهایی چون انواع تبعیض، ناهنجارریهای اجتماعی و عدم توازن در دستیابی به رفاه
اجتماعی، در فرایندهای جهش گونه قرن بیستم به وجود آمده است؛و در این میان، قشر
زنان با واماندگی و تأخر تطبیق با شرایط جدید، دچار تعارضات جدی شد. نهضتهای
فمینیستی، برخاسته از برخوردهای ناکارآمد علوم اجتماعی و تجربی و بیتوجهی به
نیازهای این دو حوزه بوده است؛و در این زمینه، کوشش میشود تا با تغییر نگرشها
درباره زنن و ایجاد نقش و منزلت جدید برای آنان، «معیارهای ارزشی»مناسبی را تعیین
کنند.این تلاشها طیف وسیعی از مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، و...را در بر
میگیرد؛که در این مقاله درباره حضور زنان در علم و تولید علم زنانه» بحث میشود.
خلاصه ماشینی:
"در این بین، حضور زنان در فرایندهای تعیین قلمرو و تولید علم و حوزههای فلسفی آن بسیار ناچیز و غیر قابل مشاهده است؛و یکی از چالشهای فراروی مکاتب فمینستی در ایجاد جایگاه مناسب زنان، اثبات توانمندی آنان در تولید مفاهیم جدید و ایجاد ظرفیتهای طراحی الگوهای ذهنی براساس هوش زنانه است.
بررسی چگونگی«تولید نیاز»و معادلات آن در همه موضوعات فردی و اجتماعی و حتی در حوزههای علم نشانگر آن است که تغییر در«الگوی نیازهای انسانی»، نگرشها و مکاتب فکری جدیدی را شکل میدهد که در آنها برای ارضای نیاز به وجود آمده از ابزار خاصی بهره گرفته میشود.
طبق اصل کنش متقابل میان اعضای درگیر در جنبش اجتماعی و «سازههای اجتماعی»، حرکت فمینیستی نیز به جای تأکید بر استراتژی و تغییر در سیاستگذاریهای اجتماعی، بر قالبهای کهنه رفتارگرایی، بازسازی و تغییر هویت زنان در فرایندهای اجتماعی متمرکز و همه تلاشها در میسر ایجاد برابری کمی بین زن و مرد ر عرصههای مختلف اجتماعی و علمی، بدون در نظر گرفتن تناسبات جامعه کاربردی و چگونگی کیفیت حضور زنان، معطوف شده است.
به این معنا که چه کسانی میآموزند«علمی»بیندیشند و فعالیت آنان چه نتایج پیشبینی شده یا نشده اجتماعی را در پی خواهد داشت؟در واقع نهضت فمینیسم به لحاظ ماهیت سیاسی خود، امکان پاسخگویی و ایجاد ارتباط شبکهای و چند محوری برای سازماندهی و طبقهبندی مفاهیم و دانشها را ندارد و بنا بر عقیده دکتر«استاگنبرگ» 3 ، نهضت فمینیسمبرای حفظ صیانت و انعطاف خود، مرتبا روشهای مختلفی را تجربه میکند؛و این باعث میشود که از توجه به مسائل عمده و زیربنایی جامعه زنان غافل بماند."