خلاصه ماشینی:
"بر اساس آنچه گفته شد این پرسش مطرح میشود که:بر فرض اینکه حالهای گذشته از لحاظ معرفتشناختی، وابسته به حال کنونی باشند، و فرضا بدون پیوندی با زمان حال، نه گذشتهای در میان باشد و نه آیندهای، آیا نباید فرض کنیم که همه حالهای گذشته زندگی یک نفر، و اصلا کل تاریخ، فقط در زمان حالم مؤثرند، بطوریکه زمان حال، شرط بیچون چرای شناخت گذشته است؟به یقین باید نظر مید درباره دیمومت زمان حال به منزله نقطهای کانونی برای تحقق زمانهای گذشته و آینده را پذیرفت.
از یکسو، نخستین تأثیر ذهنی ناشی از هر چیزی در زمان حال، فورا از خلال حال تعدیل میشود به قلمرو خاطرات نزدیک جریان مییابد؛و از سوی دیگر این صورت ذهنی اولیه همان گذشته ذخیره شده (retained past) است که آگاهی، نظر خود را به آن معطوف میسازد.
اما نظریه مید را نباید به آن نوع گروههایی تعمیم داد که جماعت[محلی]زنده (Life-communal) هستند و حالت غیر اجتماعی (non-societal) دارند و اساس یا تشکیلات کلیشان، قویا متأثر از سنت است، و نه از تاریخنویسی یا تفکر انعکاسی، زیرا در میان این جماعات، زمان گذشته از نظر جمعی (socially) ، هنوز«ادامه دارد»و به حیات خود در زمان حال متعلق به جمع ادامه میدهد؛به همین ترتیب، زمان حال این جماعات نیز در برگیرنده و پذیرای انتظارات آنی گروه است.
اما این تناقض ظاهری، دقیقا همان چیزی است که شاید مؤید بحث من باشد دایر بر اینکه در مورد«زندگی-جمعی» Life-communeity گذشتهای ناموجود نمیتواند در میان باشد؛یا به عبارت دیگر، زمان حال جمع[محلی]زنده همواره با مضامین و محتویات گذشته زنده نیاکان که دامنهاش به زمان حال هم کشیده شده است، تغذیه میشود."