چکیده:
سه نوع رابطه و تعامل میان علم و فرهنگ، بر مبنای سه نوع تعریف از علم می توان در نظر گرفت. بر پایه تعریف پوزیتیویستی علم، رابطه میان آن دو بیرونی است و هیچ یک نمی توانند بر دیگری احاطه داشته باشند. بر مبنای تعریف پسامدرن از علم، ساختار درونی علم، توسط فرهنگ تعریف می شود و علم، هویتی فرهنگی دارد. مطابق تعاریف عقلانی و وحیانی، علم محیط بر فرهنگ بوده و از امکان ارزیابی انتقادی فرهنگ به گونه ای همه جانبه برخوردار است.
خلاصه ماشینی:
"این بخش از معارف با آنکه ممکن است درباره بود و یا نبود اصل علم در عرصه فرهنگ داوری کنند و یا در خدمت بسط و توسعه علم قرار گرفته و حتی رهاوردهای علمی در حضور و بسط آنها مؤثر باشد،لکن از سنخ معرفت علمی نیستند و غیرعلمی بودن آنها به دلیل محدودیت معنای علم به گزارههای آزمونپذیر و ناتوانی تعریف علم در پوشش دادن به آنهاست.
براساس تعریف پوزیتیویستی علم،علم همواره در تعامل با فرهنگ قرار میگیرد و در این تعامل،گاه اجازه ورود به حوزه فرهنگ را پیدا نکرده و از آن دفع میشود و گاه،بخشی از آن و یا همه آن به درون فرهنگ وارد شده و با حضور خود تغییراتی را در دیگر عناصر فرهنگی به وجود میآورد و لکن تأثیرات فرهنگ بر علم و تأثیرات علم بر بخشهایی از فرهنگ که غیر از علم است همواره بیرونی است،به این معنا که علم،هویت و شکل خود را همواره حفظ میکند و معارف غیرعلمی درونی فرهنگ نیز هرگز هویتی علمی پیدا نمیکنند.
به تدریج در مجموعه مباحثی که در حاشیه حلقه وین تحت فلسفه علم شکل گرفت،اولا مجموعه معانی دیگری که خارج از دایره علم وجود داشت مورد قبول واقع شد و ثانیا تأثیر آن معانی در ساختار درونی معرفت علمی پذیرفته شد و در نتیجه این حقیقت آشکار گردید که حلقه معرفتی علم در ساختار درونی خود،متکی بر مجموعه معارفی است که بر اساس تعریف پوزیتویستی از علم،هویتی غیرعلمی دارند(رورتی1،9791)."