چکیده:
فرخی یزدی دلسوختهای است که جان و دل فدای آزادی و استقلال کرده و با روغن احساس،چراغ حریت را پرفروغ ساخته است. شاعر ستمستیز یزدی،جانمایههای سخن خود را وامدار مردم شهری است که از دیرزمان«دار العبادهاش»خواندهاند و خو گرفته با فرهنگی است که ریشه در اسلام و ایران دارد. صاحب این قلم برآن است در این مقاله به بنیانهای دینی جاری در اشعار فرخی اشاره کند و تا آنجا که ممکن است سرچشمههای زلال آن را بازشناساند.از این رهگذر مسائلی چون خداشناسی،معادشناسی،توجه به پیامبران و اولیای الهی،معارف قرآن و اخلاق دینی در اشعار فرخی یزدی بررسی شده است.هرچند نویسنده معتقد است اینها دغدغههای فکری فرخی نبوده که فراوان و همواره خودآگاه بر زبان و قلمش جاری شود، ولی همان اندک نیز نشان از پشتوانههای فرهنگ خودی دارد که در وجود آزادمردی چون او ریشه دوانیده و درخت اندیشهاش را باور کرده است.
خلاصه ماشینی:
"فرخی یزدی دلسوختهای است که جان و دل فدای آزادی و استقلال کرده و با روغن
را بازگو کرده به کلی از فرهنگ دینی و مردم زمان خود هم جدا شده است و یا
هدف این است که نشان دهیم فرخی در برخورد با فرهنگ بیگانه هرگز
همچنین است بیت زیر:بیچارگی ز چار طرف چون شود ظدچار غیر از خدای عز و جل چارهساز نیست
جوشن کبیر،0731،فصل 82) فرخی در بیت زیر به صفت رزاقیت خداوند اشاره دارد که در قرآن مجید آمده
در این بیت فرخی هرچند خواسته است اهمیت و ارزش کار دهقان را بیان
شاعر در بیت زیر به ارادهء مطلق خداوند اشاره میکند:گر خدا خواهد بجوشد بحر بیپایان خون میشوند این ناخدایان غرق در طوفان خون
فرخی در بیتی که از پیامبر خدا(ص)یاد کرده است عقیده دارد قدر و عظمت
این اعتقاد اسلامی اشاره کرده است:پافشاری کن حقوق زندگان آور به دست ورنه همچون مرده تا محشر فشار آید تو را
فرخی در بیتی به طنز دربارهء عدالت خداوند اینگونه میسراید:به بندهای که چون من ای خدا ندادی هیچ ز عدلوداد تو شکر نداده باید کرد
» فرخی در سه بیت از غزلیات خود به این آیه اشاره کرده و حتی به رسم عارفان
فرخی در این معنی گفته است:مکن هرگز بدی با ناتوانان از توانایی که گیتی بهر خوب و زشت مردم دفتری دارد
بعضی احادیث مناسبت دارد فرخی سروده است:دردی بتر از علت نادانی نیست جز علم،دوای این پریشانی نیست
(فرخی،6731:201) مضمون بیت فرخی بیانکنندهء سنت الهی است که در کلام مولا علی(ع)بدین"