چکیده:
به راستی اگر زیباییشناسی به مفهوم نوآوری است،پیروی از سنتهای گذشته در ادبیات قرون وسطی را چگونه میتوان توجیه کرد؟آیا باید آن را تحمل میکردند یا جنبهی مثبتی در این پیروی نهفته بوده است؟هایدو دربدو امر بر این اعتقاد است که شاید بتوان در غیاب پیشفرض از هرگونه آگاهی،آن را با تکرار مترادف دانست،که به دلیل هممعنی گرفتن آن با شعور و آگاهی برای تحلیل مناسب نیست.او سپس آن را بر اساس مکتب افلاطونی و نوافلاطونی و تفکر مسیحیت بررسی میکند ونتیجه میگیرد که تکرار در همهی آنها سلبی است،اما بر اساس تلفیقی از مسیحیت و فلسفهی نوافلاطونی آن را مثبت ارزیابی میکند زیرا بر این اساس،تکرار دیگر زنجیرهای از پدیدهها در امتداد زمان نیست بلکه حلقههای به هم پیوستهای از هستی و وجود است.هایدو سپس به وضعیت هنر و ادبیات و زبان میپردازد و نتیجه میگیرد که زبان داستانی به دلیل توجه به سوی خود ادبیت خود را به دست میآورد و زیباییشناسی را در مسند بالاتری مینشاند.بدین علت که روند حرکت آن از جایگاه مرجعیت به سوی خودغایتی بیانگر و شاخص تکرار عمودی است؛به این مفهوم که ما را به سمت تبادل اندیشه میکشاند که از انسجام و تشدید بالاتری برخوردار است.
خلاصه ماشینی:
"تکرار:تفکرات مدرن از زیباییشناختی قرون وسطی پیتر هایدو ترجمهی عباس محمدپورچکیده به راستی اگر زیباییشناسی به مفهوم نوآوری است،پیروی از سنتهای گذشته در ادبیات قرون وسطی را چگونه میتوان توجیه کرد؟آیا باید آن را تحمل میکردند یا جنبهی مثبتی در این پیروی نهفته بوده است؟هایدو دربدو امر بر این اعتقاد است که شاید بتوان در غیاب پیشفرض از هرگونه آگاهی،آن را با تکرار مترادف دانست،که به دلیل هممعنی گرفتن آن با شعور و آگاهی برای تحلیل مناسب نیست.
اجازه دهید متذکر شوم که حتی در مورد متون یادگیری مشحون و گرانبار از آنچه برخی از عالمان آنها را نمادگرایی بسیار جدی دینی میدانند-مانند پرسیوال،اثر شرایتین دوتروی-ناظم مدرسهای چون ادسکولانس آن را در یکی از سخنرانیهایش حکایتی فریبکارانه همانند دیگر آثار شرایتین میخواند،یا به عبارت واضحتر آنها را داستانهای عشقی مبتذل قلمداد میکند:«آیا کسی که سخنان پیامآور پادشاه را به کناری میگذارد و به سخنان خنیاگری گوش میدهد،توهین به پادشاه روا نمیدارد؟»به این ترتیب،انسانها را با غفلت از سخنان خداوند دل و جان به شنیدن این قبیل فابلها میسپرند و بدون اینکه لحظهای احساس خستگی کنند به حکایتهای شاه آرتور،اریک و کلیچس توجه میکنند.
بدینترتیب،تقلید در جایگاهی جلوتر از ادبیات داستانی«سرراست»قرار میگیرد،داستانهایی که از تصور سنتی ما در رابطه با عدم تحمل تاریخی و ادبی نشأت میگیرد و این میتواند توجیهی باشد برای آن سری از پدیدههای فوق العاده که تاریخی و ادبی نشأت میگیرند و این میتواند توجیهی باشد برای آن سری از پدیدههای فوق العاده که تاریخ ادبی ما هنوز جواب مناسبی برای آنها پیدا نکرده است:پدیدههایی که آمیزهای از آراستگی و زنندگی هستند،همانند آنچه که در اولین اشعار خنیاگر یعنی ویلیام چهاردهم دیده میشود،پدیدههایی چون متوفی شبه قهرمانی موجود در«سفرهای شارلمانی به اورشلیم»که در مقایسه با حماسههای دیگر بیشتر به ساختار کلامی توجه دارند تا مبارزات قهرمانانه،و بالاخره فاصله گرفتن مضامین این حماسهها از مفاد موجود در آثار اولیهی شاه آرتوری مانند داستانهای شرایتن دوتروی."