خلاصه ماشینی:
"سپس نقش اراده و تخیل در کسب ایمان مورد توجه قرار گرفت تا دانسته شود که آیا ایمان فقط ناشی از محیطی است که ما را ساخته و پرداخته،و حاصل عکس العملهای خودآگاه و ارادی ماست و چیزی جز وهم و جوش و غلیان ذهن و روح نیست،و یا برعکس از سرچشمهء عمیقتری که تحقیقات بشر بدان دسترسی ندارد،میجوشد؟و معتقدات دینی به راستی نمودار چه چیز میتواند بود؟تنها جامهء عقلانی مورد نیاز هستند که بر اندام خواستها و تمنیات احساسی خود میپوشانیم،یا برعکس مورث نوع خاصی از شناخت،معرفت ما فوق احساسیاند که خردمان هرگز کشفش نکرده و برای حیات هرروزینه،کمکی گرانبها به شمار میروند؟و کلیساها و فرقهها و مذاهب غیر مسیحی دیگرچه صیغهایست؟آیا میتوان آنها را همانند دیگر گروههای اجتماعی،و جوامع عدیدهای که در تمدنهایمان وجود دارند،دانست؟ و تابع همان قوانین جامعهشناختی و روانشناختی انجمنها و مجامع دنیاییاند؟یا برعکس باید به این اصل موضوعه قایل بود که قدرتی در این گروهها جاری و ساری است که جای دیگر وجود دارد و بدانان انسجامی میبخشد که قابل قیاس با هیچ انسجام دیگری نیست،زیرا شکنجه و عذاب به جای آنکه آنان را از پای درآورد،چنین مینماید که در ایشان روح قدرت و صلابت میدمد؟ (به تصویر صفحه مراجعه شود) دکتر جلال ستاری روانشناسی دینی بیش از پیش با ردیف کردن مسائل خواست بداند که آیا باید در درون هردین و مذهب،میان معتقدات برخاسته از عقل و هوش که به زبان آموزه بیان میشوند،و ایمان که در وهلهء نخست اعتماد و اطمینانی ناشی از عوالم هیجانی است،فرق بگذارد یا نه؟بعضی روانشناسان که در این مورد پی سپر فلاسفهء ضد عقلگرایی نخستین ربع قرن حاضر-مذهب اصالت صلاح عمل ویلیام جیمز،و مذهب اصالت اشراق و شهود برگسون-بودند،واژهء دین را که به نظرشان،پیش از هرچیز مبین نهادها و آیینها و جزمیات بود،با واژهء احساس یا عاطفهء دینی جایگزین ساختند،و با اینجایگزینی کلمات،احساسی را بیان داشتند که به نظر آنان به سبب سیال بودنش،برای توضیح امکانات عدیدهء مشهود و نمودار در ادیان،مناسبتر است."