خلاصه ماشینی:
"کسانی که مانند نویسندهء این سطور مدتها عهدهدار مسؤولیتی در فرهنگ جدید کشور بوده و از نزدیک به نقائص تعلیم و تربیت در آموزشگاهها برخورد کردهاند،میدانند که در نتیجهء فقدان تربیت صحیح،متأسفانه محیط تعلیم در دبستانها و دبیرستانها و وضع و رابطهء آموزگار و دبیر با دانشآموز مانند رانندگی در جادهء خاکی و ناهموار میبود و از این جهت معلمان جوان و تازهکار و آموزگاران کمتجربه که قدرت و تسلط ادارهء کلاس را، بواسطهء بینظمی شاگردان،نداشتند،بیشتر وقتشان صرف ایجاد نظم و آرامش کلاس میشد و چنانکه میبایست از آموزش آموزگار نتیجهای متناسب با صرف وقت و نیرو، گرفته نمیشد و غالبا وقتی هم برای آموختن باقی نمیماند،خاصه از هنگامی که توجه اولیای امور فرهنگ به کمیت مدارس و تعداد بیشتر دانشآموزان شد و به اندازهء احتیاج، مدرسه و کلاس وجود نداشت و گاهی هر مدرسه ناگزیر بود چندین برابر ظرفیت واقعی خود شاگرد بپذیرد،مشکل آموزش چند برابر شد و موضوع تربیت بکلی از میان رفت.
شاگردی که هنوز تازه از ابتدائی وارد متوسطه میشود و در سنین میان 12 و 13 سالگی میباشد یکباره این همه فشار به مغز کوچکش وارد شود و هنوز فکرش در موضوعی تمرکز نیافته باید به موضوع دیگری بکلی مخالف موضوع اول توجه کند،بیقین توانایی فهم و درک این همه موضوعات و مسائل گوناگون را ندارد و در نتیجه هیچ کدام را خوب فرا نمیگیرد و نمیتواند بخاطر بسپارد،در صورتی که اگر مواد در طول هم قرار بگیرد چنان که در روش قدیم معمول بود یعنی بجای اینکه در برنامهء متوسط هفتهای چهار ساعت مثلا زبان خارجه یا ریاضی و تاریخ و جغرافیا و فارسی در تمام دوران متوسطه(شش سال)گذارده شود،و هفتهای ده یا دوازده ساعت گذارده میشد با دو یا سه درس اصلی دیگر به همین نحو و با این ترتیب برای هر درسی دو یا سه سال بیشتر در برنامه گذارده نمیشد."