خلاصه ماشینی:
"انتخاب چنین موضوع سادهای،در آغاز خواننده را تا حدی پس میزند و این سؤال را پیش میآورد که «نویسنده با پرداختن به چنین موضوع ساده و پیش پا افتادهای،در پی چیست؟»اما همینکه به خواندن رمان«تابستان قوها»ادامه میدهیم،متوجه میشویم که نوع رویکرد نویسنده به آن،بسیار متفاوت است و در حقیقت،پرداختن به چنین پدیدههایی،بهانهای برای پرداخت به نادیدههاست و رمان بیشتر هدفی روانشناختی را دنبال میکند و بر آن است تصویری روشن،از روان نوجوانان و حساسیتهایشان به دست دهد.
بتسی بایارس،پیش از آنکه داستانش را با اولین فراز، یعنی رفتن کاراکترهای نوجوان برای دیدن قوها آغاز کند،موقعیت بسیار سادهای را نشان میدهد:عمه «ویلی»پس از مرگ مادر این نوجوانان و نیز به دلیل دور بودن پدرشان،وظیفه سرپرستی نوههای خود را به عهده گرفته و دائم مراقب آنهاست.
»(صفحه 114) بایارس،همین شیوه بیان غیرمستقیم را در تصویر ناقصی که توسط خود«چارلی»نقاشی شده و اشاره به معلولیت اوست،تکرار میکند(صفحههای 80 و 18)و یا از طریق داستان پیرمرد گمشدهای که از زبان«سارا» نقل میشود،گم شدن«چارلی»(صفحه 47)را در ذهن خواننده تداعی میکند و با ایجاد تعلیق ذهنی،خواننده را برای تحلیل حادثه،با چند احتمال روبهرو میسازد تا او بهطور یکسویه،فقط یک رویکرد را در نظر نگیرد.
او تا جایی پیش میرود که واقعا آرزوی چشیدن مزه چنین آبنباتی را به همان طریقی که اشتیاقی وصفناپذیر و کنترلنشدنی را برای سوار شدن بر موتورسیکلت در عمه«ویلی»پیر ایجاد کرد،در دل خواننده بیدار میکند و ضمنا به کمک آن،رابطه بسیار نزدیک و صمیمانه این خواهر و برادر را نشان میدهد؛«چارلی چشمانش را باز کرد و به سارا که دسته آبنبات را سر جایش میگذاشت،نگاه کرد."