چکیده:
زبان و نسبت آن با فلسفه از مسائل اساسی در تفکر ویتگنشتاین به حساب میآید. هدف از تدوین این مقاله بیان
دیدگاه ویتگنشتاین در خصوص زبان و فلسفه و ارتباط آن دو است. ویتگنشتاین متقدم معتقد بود که زبان ذاتا دارای
خصلت تصویری است و ساختار عالم ساختار آن را تعیین میکند. فلسفه را نیز فعالیتی نقادی میداند که وظیفه آن
روشن ساختن اندیشههاست. اما در دوره متاخر از این عقیده صرف نظر کرد و اعتقاد داشت که زبان همچون ابزار است و
برای فهم معنای زبان بایستی به کاربردآن در زندگی مردم توجه کنیم. در این دوره او قائل بود که ساختار زبان ما بیانگر
نحوه اندیشه ما در خصوص عالم واقعی است و فلسفه در نظر او نوعی درمانگری است و فیلسوف کسی است که
بیماریهای فهم انسان را علاج میکند.
خلاصه ماشینی:
ویتگنشتاین متقدم معتقد بود که زبان ذاتا دارای خصلت تصویری است و ساختار عالم ساختار آن را تعیین میکند.
اما در دوره متاخر از این عقیده صرف نظر کرد و اعتقاد داشت که زبان همچون ابزار است و برای فهم معنای زبان بایستی به کاربردآن در زندگی مردم توجه کنیم.
در این دوره او قائل بود که ساختار زبان ما بیانگر نحوه اندیشه ما در خصوص عالم واقعی است و فلسفه در نظر او نوعی درمانگری است و فیلسوف کسی است که بیماریهای فهم انسان را علاج میکند.
ویتگنشتاین برداشت خود را از مفهوم فلسفه در ابتدا چنین بیان میکند: «فلسفه سراسر انتقاد زبان است» و در مقدمه رساله منطقی - فلسفی اذعان میدارد که «این کتاب مسائل فلسفی را مورد بررسی قرار میدهد و نشان میدهد که طرح پرسش چنین مسائلی بر پایه بدفهمی منطق زبانمان استوار است» به اعتقاد او منطق زبان تنها میتواند در مورد چیزهای معین سخن بگوید.
»(9) بنابراین به عقیده ویتگنشتاین متقدم زبان ذاتا و به معنای حقیقی دارای خصلت تصویری است و وظیفه واقعی آن تصویر امور واقع یا واقعیّت است.
در این صورت تنها زبان معنادار دیگر زبان علم یا تجربه نیست بلکه زبان علم و تجربه یکی از بازیهای زبانی و در نتیجه یک صورت زندگی است در کنار صورتهای زندگی متعدد.
آنچه ویتگنشتاین درباره آن تأکید میورزد نتایج خاص حاصل از کار وی نیست بلکه شیوه جدید تفکر فلسفی اوست، کار فلسفه این نیست که حیطه «وجود» را مورد پژوهش قرار دهد تا حقایق تازهای را کشف کند.