چکیده:
با توجه به اهمیتی که استقبال از نظر کمی و کیفی دارد بر آن شدیم تا به اختصار این موضوع را در شعر فارسی
بررسی کنیم. پس از اشاره به معانی لغوی استقبال با نگاهی گذرا به تعریف اهمیت و تقسیمات به بیان لوازم و عوامل آن
پرداختهایم. سبک شناسی در قوالب شعر را نیز در نظر داشتهایم. سپس به شعر یکی از غزلسرایان خوب و معروف
فارسی، بابافغانی شیرازی (925 ه..ق) نظر انداختهایم ، بدان سبب که غزلهایش بیش از دیگران مورد توجه و استقبال
واقع شده است.
خلاصه ماشینی:
برای نمونه غزل آتشین بابا فغانی را که بسیاری از غزلسرایان به استقبال آن رفتهاند و بدنبال آن مطلع غزل بعضی از شاعران استقبال کننده را میآوریم: عاشقان را در سر شوریده سودا آتش است در بدن خون نشر و در دل سوید آتش است تن نخواهد خوابگاه گرم چون گرمست دل گلخنی را زیر و پهلو فرش دیبا آتش است میگدازم از حیاتا از تو میجویم مراد در نهاد بیدلان عرض تمنا آتش است خواب مستی کرده میسوزم زآشوب خمار چون نسوزم چون مرا در جمله اعضا آتش است می مخور بسیار اگر چه ساقیت باشد خضر کانچه امشب آب حیوانست فردا آتش است مرد صاحبدل رساند فیض در موت و حیات شاخ گل چون خشک گردد وقت سرما آتش است گر چنین خواهد کشید از دل فغانی آه گرم تا نفس خواهد زدن گلهای صحرا آتش است (دیوان بابا فغانی، تصحیح احمد سهیلی خوانساری، شرکت نسبی اقبال شرکاء، 1340) نظیری : گر شرر گر شعله هر جا گشت پیدا آتش است چاره دل کن که با آتش مدارا آتش است (دیوان نظیری نیشابوری، تصحیح مظاهر مصفا، امیر کبیر، زوّار 1340) عرفی: جنگ آتش، آشتی آتش، مدارا آتش است خوش سر و کاری از آن بدخو مرا با آتش است (کلیات محمد عرفی شیرازی، به کوشش جواهری (وجدی)، کتابفروشی سنایی، بیتا) ظهوری: خشک چون نی استخوان و ماجرا با آتش است کس نسوزانید از من پاکتر تا آتش است (ظهوری ترشیزی، نورالدین محمد، دیوان، چاپ هند، 1897 م) طالب: خلق بگشاید مرا هر جا که گویا آتش است موسی وقتم زبانم را سخن با آتش است (طالب آملی، کلیات اشعار، تصحیح طاهری شهاب، انتشارات سنایی، بی تا) شفایی: بس که از داغ دل گرمم سراپا آتش است در گمان افکنده عشقم کاین منم یا آتش است (شفاییاصفهانی،شرفالدینحسن، تصحیح لطفعلیصورتگر،انتشاراتارشاداسلامیآذربایجانشرقی، 1362) سنجر: در مقام شوق چون ایمن نه یک جا آتش است ای کلیم اینجا به هر جا، می نهی پا آتش است (دیوان سنجر، ص 53) فیاض: چاره ما بیدلان در رفع سودا آتش است آنچه آبی میزند بر آتش ما آتش است (دیوان فیض، ص 171) صائب: جان روشن را جهان در چشم بینا آتش است شبنم بی تاب را گل در ته پا آتش است (دیوان صائب، ج 2، ص 510) مخفی: ناز آتش، غمزه آتش، روی زیبا آتش است بوالهوس بنشین که آن بدخو سراپا آتش است (دیوان مخفی، ص 62) سالک: آنکه مهرش کین و وصلش جنگ و ایما آتش است در قبای آل پنداری سرا پا آتش است (دیوان سالک، ص 76) بیدل: دل به یاد پرتو حسنت سرا پا آتش است از حضور آفتاب آیینه ما آتش است (دیوان بیدل، ج 1، ص 260) غالب: سینه بگشادیم و خلقی دید کاینجا آتش است بعد از این گویند آتش را که گویا آتش است (دیوان غالب، ص 132) نتیجه: اهمیت این موضوع بدان سبب است که میتواند ما را در شناخت ویژگیها و رگهها و بافت شعری هر دوره از تاریخ ادبیات فارسی آگاهی بخشد، همچنین به میزان تاثیر و تأثر شاعران در طول تاریخ پی میبریم.