چکیده:
مقاله حاضر پس از بحث مفهومی درباره سکولاریسم، چالشهای عرفی (سکولاریستی) در
برابر حکومت اسلامی را از حیث عملی بررسی میکند و آن را در دو سطح داخلی و خارجی
مورد تحقیق قرار میدهد. در سطح خارجی، رویکرد غرب به جهان اسلام، پدیده استعمار
نوین، جهانیشدن و تبلیغات رسانهای غرب مورد توجه قرار گرفته است. در سطح داخلی
نیز تحول بنیادین در اندیشه، انگیزه و عمل دینی مدیران، نیروهای روشنفکر و حامیان
مدرنیته و در نهایت، دنیاگروی نخبگان دینی و وابستگی آنها به ارکان دولت از عوامل
عمده گرایشهای سکولاریستی جامعه و حکومت معرفی شدهاند. ابهام عرفی شدن جمهوری
اسلامی ایران و بررسی آن و نیز ارتباط نوگرایی با سکولاریسم از دیگر مباحث مقاله
مذکور است. در خاتمه، برایند دیدگاههای مکتب سکولاریسم در زمینه تحول جوامع و
حکومتهای اسلامی به جوامع و حکومتهای سکولار بررسی میشود و از سوی نویسنده
ملاحظات و توصیههایی چند ارائه میگردد.
خلاصه ماشینی:
"پرسش اساسی که در این زمینه قابل طرح است این است که آیا ارزشهای معنوی و اجتماعی در تعارض با یکدیگرند و به هیچ وجه امکان جمع بین آنها وجود ندارد یا آنکه تعارض آنها ظاهری است و در فرض وحدت مبانی و ایدئولوژی، جمع آنها و یا ترجیح یکی بر دیگری امکانپذیر است؟ اگر انسان رستگاری روحی را هدف اعلای حیات خود قرار دهد و بر آن اساس عمل نماید، آیا عمل وی تار و پود تمدن بشری یا دستاورد اجتماعی آن را سست خواهد نمود یا آنکه چنین عملی بر ارتقا، ماندگاری و استحکام تمدنی میافزاید؟ اگر پایههای تمدن یک جامعه بر محور سنتهای متخذ از دین توحیدی استوار باشد نه تنها تعارضی لاینحل بین ارزشهای معنوی و ارزشهای اجتماعی رو به تحول رخ نخواهد داد، بلکه حتی ارزشهای اجتماعی با ملاحظاتی اندک میتوانند به عنوان ارزشهای معنوی مورد پذیرش قرار گیرند.
اگر ما فرض کنیم که خلل ورای ادعای این جریان، خلل معرفتشناختی است و بس، آنگاه این سخن ممکن است بازتابی داشته باشد، اما اگر با سکولاریسم همچون یک فلسفه حیات کامل برخورد کنیم که طرح سیاسی خاص خود را در مورد دولت دارد، صورت مسئله کاملا تغییر پیدا خواهد کرد؛ زیرا در این صورت، شعار «سکولاریسم اسلامی» را بر جریانی پنهان و خزنده حمل خواهند کرد تا از راه توسل به دین و پنهان شدن در پشت آن طرح خود را به نام اسلام به مسلمانان سرایت دهند.
از منظر نظری، اسلام و نظریه حکومت اسلامی به دلیل پیوند عمیق میان دنیا و آخرت و هدایت مادی و معنوی بشر از گرایش به «عرفی شدن» به معنای حذف حضور دین از صحنه اجتماعی جامعه مصون است، اما از حیث عمل و اجرا، همواره خطر تغییر اندیشه و انگیزه حاکمان و مردم وجود دارد و تغییر باورها، رفتارها و نحوه تعامل دو جانبه مردم و حاکمان نیز تابعی از تغییر اندیشهها و انگیزههاست."