چکیده:
موضوع«عقلاء مجانین»یا«فرزانگان دیوانه»یکی از مباحث مهمی است که در فرهنگ اسلامی و ادب فارسی جایگاه ویژهای دارد و در آثار برخی از بزرگان نظریههای خاصی در این باره دیده میشود که دارای اهمیت بسیار است.در این مقاله دیدگاههای چهار نویسنده بزرگ یعنی محمد بن حبیب نیشابوری،ابو الفرج ابن جوزی،محی الدین عربی و ابن خلدون اندلسی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. نیشابوری که اولین اثر مستقل را در این زمینه نگاشته است،پس از تحلیل پدیدههایی مانند عقل و جنون،به شرح احوال بسیاری از مردان و زنان این گروه میپردازد و درباره آنها مطالب گوناگونی ذکر میکند. ابن جوزی که خود از مخالفان بزرگ صوفیان به شمار میآید،نیز ضمن بیان احوال برخی از عقلاء مجانین،آنان را در ردیف برگزیدگان و بزرگان دین قرار داده است و این در حالی است که آنچه در بیان حالات این گروه میگوید،همان ویژگیهایی است که وی در کتاب تلبیس ابلیس از آن شدیدا انتقاد کرده است. ابن عربی که دیدگاههای تازهای در عرفان مطرح کرده،بحث نسبتا مفصلی در این زمینه دارد؛و ضمن نظریاتش خود را نیز در زمره این گروه میشمارد و سرانجام ابن خلدون به اختصار این موضوع را به عنوان یک نظریه مطرح کرده و این دیوانگان الهی را دارای مقام ولایت میداند.
خلاصه ماشینی:
"بهطور کلی،زمینههای فکری و عملی توجه به ادبیات فارسی را در آمریکا در سه مقوله میتوان طبقهبندی کرد:نخست تلاش برای ایجاد یک ادبیات ملی و مستقل، دوم سیطرۀ رمانتی سیسم بر ادبیات آمریکا که توجه به شرق یکی از اصول این مکتب ادبی بود و دست آخر،ظهور نهضت فکری و فلسفی تعالیگرایی12 که عقاید دینی،فلسفی و عرفانی شرق یکی از ارکان بنیادین این تفکر التقاطی را تشکیل میداد.
ازاینرو،همانگونه که ادبیات فارسی به«قارۀ خالی از افکار و عقاید»راه یافت تا به شکلگیری ادبیات ملی و مستقل آمریکا کمک کند،به دلیل پیروی نویسندگان از اصول رمانتی سیسم و گرایشهای شرقی آنها، انگیزۀ دیگری نیز برای ظهور پیدا کرد.
هرچند برداشت نویسندگان و شاعران آمریکایی از ادبیات فارسی گاهی قرین واقعیت بوده و گاهی نیز با مقصود اصلی پدیدآورندگان این آثار فاصله زیادی داشته است که به یقین این امر در سلوک شعر و ادبیات با توجه به محدودیتهای فرهنگی و زبانی امری ناگزیر به نظر میرسد.
اما با همۀ این احوال،موردی که نمیتوان به سادگی از آن گذشت،ابعاد گسترده و جهانی شعر و ادب فارسی است که گرچه تصور حدود فعلی آن،همانگونه که در آغاز گفتیم،مثلا برای شاعری چون حافظ در قرن هشتم با دانش جغرافیایی آن عصر مقدور نبوده،اما قطعا به یک مسأله وقوف کامل داشته و آن دامنۀ وسیع ابعاد فکری و بیرمز بودن تجلیات نبوغ خود بوده است؛کما اینکه وقتی نفوذ شعرش را در هند میبیند،شگفتی توأم با تحسین خود را اینچنین ابراز میکند: طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر#کاین طفل یک شبه ره یکساله میرود (حافظ،ص149) و این شگفتی نه از گسترش شعر،بلکه از سرعت آن است."