چکیده:
آلن تورن1یکی از چهرههای مشهور فرانسوی در جامعهشناسی نومارکسیستی اخیر است که تعدادی از کتابها و مقالاتش به انگلیسی ترجمه شده است.یکی از مقالات بحث برانگیز او به نام«آیا جامعهشناسی هنوز به مطالعه جامعه میپردازد»2میباشد که در سال 1989 منتشر شده است.او در جامعهء برنامهریزی شده یا فراصنعتی تخاصم اجتماعی جدیدی یافته که در آن فن سالاری3و مدیریت در تخاصم با گروههای وسیعی از جامعه مانند کارگران قرار گرفتهاند.عقاید تورن از بعضی جهات با نومارکسیستهای دیگر نظیر سیرایتمیلز4و دراندورف5تفاوت دارد.او با این نظر سیرایت میلز که قدرت در دست گروه کوچکی از نخبگان است موافق نبوده و معتقد است که دولت بخشهای بزرگ اقتصادی را اداره میکند و نمیتواند به عنوان ابزار سلطه نخبگان مورد مطالعه و تحلیل قرار گیرد.همچنین برخلاف دارندورف تغییرات اجتماعی را براساس طبقه و اقتدار تحلیل نمیکند.یکی از پیش فرضهای اساسی تورن این است که جامعهشناسی و جامعه تغییر یافته و مفاهیمی چون نظم،اجماع و وحدت اجتماعی،دیگر برای جامعهشناسی مهم نیستند.آنچه برای جامعهشناسی مهم است؛تغییرات اجتماعی،ماهیت قدرت و جنبشهای اجتماعی نوین از قبیل جنبشهای دانشجویان و اعتراضات ضد هستهای میباشد.
خلاصه ماشینی:
"به اعتقاد تورن در گذشته نهاد آموزش و پرورش در ارتباط با پروررش دانشآموزان در جهت وحدت ملی، خلق یک روح اجتماعی متحد و ملیگرا عمل میکرد،درحالیکه امروزه مدارس بعنوان عامل وحدت دهندۀ جامعه،مطرح نیست و فرصتهای آموزشی برای همۀ اعضای جامعه فراهم ننموده و نابرابریهای اجتماعی را اعمال میکند.
تورن با این نظریه سیرایتمیلز موافق نبوده و معتقد است که دولت بخشهای بزرگ اقتصادی را اداره میکند و نمیتواند منحصرا بعنوان ابزار سلطۀ نخبگان مورد مطالعه و تحلیل قرار گیرد.
به اعتقاد تورن در مطالعه جنبشهای اجتماعی،بحث تاریخی دربارۀ جنبشهای کارگری که در زمان گذشته شکل گرفته،موضوع اصلی نیست بلکه ظهور جنبشهای اجتماعی جدید در جامعه برنامهریزی شده که بطور عقلانی و تکنیکی طراحی شدهاند؛ اهمیت داشته و قابل بررسی است.
اما چگونه میتوان اینها را کنار هم گذاشت؟آیا این موجه است که بگوییم زیر بنای تعلیم و تربیت در جوامعی مانند چین،پاکستان و ایران یک فرهنگ آزاد یا ایدئولوژی آزاد است؟به عبارت دیگر آیا تعریف تعلیم و تربیت در جوامع شرقی،رشد فردیت و غیر جمعی بودن است؟جامعهشناسی تورن،چگونه میتواند بعنوان یک جامعهشناسی کلگرا توصیف شود درحالیکه او چنین فرض میکند که مسائل و مشکلات جوامع غربی با مسائل و مشکلات جوامع شرقی مشابه نیستند؟آیا میتوان در تبیین جامعه این پیش فرض را که«جنبشهای اجتماعی پدیدههای عام و جامعی هستند که قادرند تمام جنبههای زندگی اجتماعی را در سراسر جهان تحت پوشش قرار دهد»را نادیده گرفت؟عقاید تورن عمدتا زیر بنای اروپایی داشته و جامعۀ غربی را از بیرون مورد تحلیل قرار داده است."