خلاصه ماشینی:
"چرا که اگ منظر شناختگرا،توسل به انگارهای مرکزی و مورد نیاز برای توضیح و تحلیل احساسات تماشاگران را نفی میکند،چه طور میتواند شرحی لازم و کافی از آن احساسات ارائه دهد؟ در نتیجه این موقعیتی است که هر علاقهمندی به انگارهی همذات پنداری در سینما را با خود مواجه میکند.
کیوری تأکید میکند که اگر در نمای نقطه دید همذات پنداری رخ دهد، پس بیننده مجبور است تصور کند آن چه برای کاراکتر رخ میدهد برای خودش هم اتفاق میافتد و او[بیننده]واجد آشکارترین و دراماتیکترین خصوصیات کاراکتر میشود و بایستی واجد یا متصور دلواپسی و همدلی با ارزش او طرحهای کاراکتر باشد.
نمونهی نمایی از یک فیلم ترسناک که از نقطه دید قاتل گرفته شده نشان میدهد که ضرورتا تمایلی به همدردی با کاراکتری که ما تصورا پرسپکتیو بصریاش را اشغال کردهایم،وجود ندارداما از آن جایی که حالا ما حد و مرز میان همذات پنداری عاطفی و همدردانه را میدانیم،میتوانیم ببینیم که چنین نمایی میتواند دارای گرایش به همذات پنداری عاطفی هم باشد:یعنی اگر چیزهای دیگر سر جای خود باشند،این نما میتواند ما را به تصور کردن آن چه کاراکتر احساس میکند هدایت نماید(هر چندان که ضرورتی ندارد ما خودمان آن را عملا احساس کنیم،یعنی ان که ضروری نیست ما با کاراکتر همدردی کنیم).
هم چنین اگر چه نمای نقطه دید میتواند گرایشی به برانگیختن عاطفی ما برای همذات پنداری با یک کاراکتر داشته باشد،اما از این نظر به اندازهی نمای عکس العمل تأثیرگذار نیست و این دومی به مراتب در تحریک کردن همدردی و همدلی ما موفقتر است."