خلاصه ماشینی:
"برای دقت در جزییات ساختارهای داستانی چون مراکش ناگزیریم اساس کار خود را بر کلام اصلی آن بگذاریم؛یعنی همان موقعیتهای«نوولی»و خیالی که در چارچوب شکل دوگانهشان(جنسی و اجتماعی)لحاظ میشوند(مثلث لابسیر و ایمی جالی و براون،و مثلث ثانوی سزار و مادام سزار و براون).
[باید خاطرنشان کرد که در مقابل شخصیتهای مرد داستان که جایگاه اجتماعی ثابتی دارند(جایگاهشان را احکام جنسی تعیین نمیکند)،مقام اجتماعی زنان،بیثبات و متغیر است:از ظاهر امر چنین برمیآید که مادام سزار قبلا تجربهی سقوط از نردبان طبقات اجتماعی را پشتسر گذاشته و پس از ازدواج،دوباره به طبقهی خود(ت) بازگشته است؛ایمی جالی که خود از طبقهای نسبتا ممتاز (دستکم از لحاظ ثروت و دارایی؛دقت کنید که به کت پوست خزش اشاره میشود)به طبقهی(ج)سقوط کرده است این امکان را مییابد که به واسطهی ازدواج با لابسیر به بالاترین طبقه ارتقا یابد،و دوباره به پایینترین پله سقوط میکند و تبدیل به یکی از«زنان نومید»میشود که به دنبال سربازان به راه میافتند.
این رویاها تا وقتی که ابژهی تمایل و شور جنسی را به شکلی نظاممند از ارزش ساقط کنند و آن را دست نیافتنی نشان دهند،در حوزهی داستان فیلم که سلسله مراتب روابط نیز در آن ثبت شده است کنشی ساختاری خواهند داشت.
ثبت سه شخصیت نمایندهی دنیای قدیم در موقعیتهای این داستان آنها را به دلالتگرهای اختگی تبدیل میکند:لابسیر و سزار وقتی که زنهایشان را از دست میدهند،مارلنه در مقام فتیش(عدم امان بازگشت به اروپا برای بروان مرتبط است با این امر که لباس شخصی دلالت بر اختگی او خواهد داشت)."