چکیده:
بحث از اینکه روح آدمی چیست و رابطة آن با جسم کدام است، از مباحث فلسفی و رایج هر
دوره بوده است. در عصر افلاطون و ارسطو دلایلی بر تجرد روح اقامه شد. تا اینکه
بوعلی دلایل متعددی برای اثبات تجرد روح آورد و مورد نقد قرار گرفت. فخر رازی دلایل
او را که گویا پراکنده بود و ایرادهای آنها را جمعآوری نمود. پس از او ملاصدرا
دلایل بوعلی و فخر رازی را با بیان دیگر و توضیحات بیشتر آورد. ملاهادی سبزواری نیز
همان دلایل را آورد، تا اینکه آیه الله حسن زاده آملی تمام دلایل تجرد روح را
جمعآوری و در کتابی مستقل ارائه نمود. اما تمام آن دلیل ها با اشکال و ایراد
روبهرو بودند. شهید مطهری از زاویه دیگر بر تجرد روح نگریست و امروز باید برای
مطالعة تجرد روح دلایل و بسترهای دیگری را جستجو کرد.
خلاصه ماشینی:
"آیا روح عبارت است از تمام حقیقت انسان که تمام ادراکات و احساسات و عواطف مربوط به او میشود؟ یا روح عبارت است از قوة عاقله؟ یا روح عبارت است از نفس همان که از آن به حیات تعبیر میشود یا روح عبارت از قوة تخیل و ذهن؟ در دلیلهای اول (تدرک الکلیات) و دلیل دوم (نعقل ذواتنا) و دلیل سوم (یمکنها ان تدرک الانسان الکلی) و دلیل چهارم (ان القوة العاقلة) و دلیل پنجم و ششم (لو کانت قوة العاقلة) و هفتم (ان کثرة الافکار) و دلیل دهم (ان المدرک) و نیز در دلیل هشتم که گرچه واژه نفس را به کار برده، اما بر ادراک استدلال کرده (انه یدرک ذاتها) (تدرک ادراکها) (تدرک آلتها)، بر اثبات ادراک یا ثبوت عقل استدلال شده بر اینکه قوة عاقله که ادراک میکند، نمیتواند جسم یا از لوازم جسم و یا منطبع در جسم باشد.
فرض موضوع از نظر ملاصدر این دلایلی که آوردهاند چنانکه خود نیز ایرادهای آنها را بیان کردهاند بر اثبات مطلب ناتمام اند، گرچه برخی از آن دلیلها بر اثبات روح در فرض دیگر می توانند دلیل باشند اما برای موضوعی که ملاصدرا تعریف کرده است و دیگران نیز بر همان نظر دارند، دلیل نمیشود.
افزون برآیات فوق، آیات بسیار دیگری که از مرگ و مردن انسان به عنوان رجعت و بازگشت به عالم معنا یاد کرده و دلیل میشوند که روح یک حقیقت ملکوتی است: «کل نفس ذائقه الموت ثم إلینا ترجعون»(عنکبوت: 29/57) «و اتقوا یوما ترجعون فیه إلی الله» (بقره: 2/281) (آیات در این موضوع بسیار است) واژه رجعت نیز در جایی به کار میرود که نخست از آنجا به جای دیگر منتقل شده باشد."