خلاصه ماشینی:
"آنها هم با انکار پیشرفتهای شایان توجه ما در این نیم قرنه در پژوهشهای گوناگون زبانی و ادبی و تاریخی،بخصوص در ابوابی چون علم لغت و فرهنگنویسی جدید(خاصه در چند سال اخیر)، زبانها و فرهنگ باستانی(از جمله در همین اساطیر ایران با توجه به سهم پیشگفتهء شادروان بهار)، تاریخپژوهی نوین و تصحیح و طبع انتقادی متون قدیم،هنوز که هنوز است بنشینند و رجز و لغز بخوانند(هرچند که هنوز تنها از برخی جهات که برخواهم شمرد کم یا بیش حق با آنهاست)که:ما در تحقیقات جدید ریزهچین خوان و تراشهبردار کار آنانیم،مثلا هنوز باید متون علمی و ادبی فارسی و حتی ویژهترین،دیرینترین و ملیترین آنها را ایشان برای ما چاپ کنند،پژوهندهء ایرانی یعنی یکسره بدور و بیخبر از روش علمی،یعنی نشانندهء احساسات و تعصب و غرور در موضع تعقل و بیطرفی و تواضع علمی و به عبارت دیگر دخالتدهندهء تأثرات و تلقیهای شخصی در پژوهش و لاجرم تحویلدهندهء کارهای امپرسیونیستی*،یعنی انشاپرداز به جای تحلیلگر و هکذا.
در غیر این صورت اساتید و دانشجویان ایرانشناسی چگونه و از کجا ایران راستین و وضع کنونی پژوهشهای ایرانی و برترین چهرههای آن را در عرصهء زبان و ادب و علوم و معارف اعم از قدیم و جدید به گونهای درست و فارغ از هرگونه موضعگیریها و تبلیغات شبکههای رسانهای غربی و به طور کلی عامل معرف نامناسب میتوانند شناخت؟آیا شما مثل من حیرت نمیکنید اگر دریابید که ایرانشناس سرشناسی در لهستان(و محتملا جاهای دیگر)از فرط فقر منبع مثلا از لغتنامهای سخیف،فرهنگ عمید،و نیز منابع آماری بیست سال پیش استفاده میکرده است؟ عامل مهم دیگر،و چه بسا از جهاتی مهمتر،محدودیتهای مراودهای میان کشور ما با مراکز ایرانشناسی تا این اواخر بود."