خلاصه ماشینی:
"بدینسان، خودشناسهها به ما این توانایی را میدهند که خویشتن را بشناسیم و بدانیم چه هستیم و چه نیستیم؛اطلاعات سروکار یابنده با خود را پردازش و ارزیابی کنیم؛به احساسات درونی و انگیزههای خود پی ببریم؛رفتارمان را پیشبینی و مهار و رهبری کنیم و سرانجام، دیگران را هم بشناسیم و از روی خود، درباره ایشان داوری کنیم.
در رفتار خودگردانی، کارایی و نیرومندی برخی باورهای ویژه درباره خود، برجستهتر از دیگر باورهاست؛ مانند باور به دوری جستن از هرچه که برای خود سخت زیانبار است.
(22)از دیگر سو، کسانی که دارای خودآگاهی برونی بیشتر هستند، در برابر آن چه دیگران درباره آنها میاندیشند، واکنشگرتر و حساسترند و برای پرهیز از ارزیابیهای ناخوشایند، «همرنگی» (Conformity) بیشتری با«هنجارهای گروهی» (Group Norms) نشان میدهند.
H. Mead) دیگر جامعهشناس نامدار امریکایی نیز که نظریه پرآوازهاش درباره پدیده«خود»را برگرفتها ز بینشها و اندیشههای کولی میداند، بر این باور است که با بزرگتر و پختهتر شدن ما، خود هر یک از ما آغاز به بازتاب نگرانی خویش درباره واکنش دیگران میکند.
بدینسان، گویا خودنمایی که گونهای تلاش برای خودافزایی است، دو انگیزه دارد: یک انگیزه آن است که با دگرگون ساختن نگرشهای دیگران، برداشتهایی دلخواه درباره خود را در آنها پدید آوریم(برای نمونه، خود را در نزد آنان توانا، گرامی یا دوستداشتنی سازیم).
(33)برای نمونه، هنگامی که برای دیگران از یک پیروزی بزرگ که ما نیز در آن دست داشتهایم سخن میگوییم(مانند پیروزی در یک بازی سرنوشتساز فوتبال یا پیروزی بر یک دشمن نیرومند)گاهی از یاری همدستان خود بیشتر یاد میکنیم؛به ویژه اگر آنهایی که سخنان ما را میشنوند، در اینباره چیزهایی هم بدانند."