خلاصه ماشینی:
"از همه موجودات گردن نهد، حال آنکه کسی بدین امر ملتزم نخواهد شد و اما تبیین تلازم و ملازمه: با توجه به اینکه در تحلیل موجودی نظیر سنگ، دو مفهوم بدست میآید، یکی ما به اشتراک بین سنگ و دیگر موجودات متحقق کهآن را «وجود»مینامیم و دیگری ما به الامتیاز آن با سایر موجودات یعنی«حجریت»(که ماهیت سنگ است)حال گوییم: اگر وجود و ماهیت را به عنوان دو مفهوم مساوق اخذ کردیم(نظیر وجود و وحدت)، با توجه به تعریف تساوق(که تساوی از حیث مصداق بعلاوه صدق بر مصادیق از جهت واحده است) میبایست در هر مورد که یکی از دو مفهوم مزبور (مثلا وجود)بر شئای صدق کند، باید مفهوم دیگر(مثل حجریت و سنگ بودن)نیز صدق کند، چرا که شأن هر دو مفهوم مساوقی همین است که هیچکدام بدون دیگی بر شئای حمل نمیشوند -چنانکه درهیچ موردی وجود بدون فعلیت یا خارجیبت تحقق نمییابد، همچنین بالعکس-در نیتجه میبایست با انتزاع مفهوم وجود حجریت را نیز انتزاع نماییم، (چرا که علی الفرض مساوق وجود است).
چنانکه حاجی سبزواری خود سروده است: «مفهومه من اعراف الاشیاء و ککنهه فی غایة الخفاء» بلکه نزاع ایشان(با اعتراف به محدودیت ذهن بشر در اکتناه عالم)در آن است که از میان مفاهیم موجود در ذهن که از کل هویت شئ گزارش م دهند، کدامیک را میتوان مرادف واقعیت و دارای مصداق ما بازای بالذات و منشائیت آثار قلمداد نمود؟ در این میان، اصالت وجودی معتقد است که وقایع عالم و استدلالات مبتنی بر بدیهیات اولیه، با پشتوانه حصر عقلی با اصالت وجود انطباق و هماهنگی تام دارند و با توجه به پدیدههای عالم ذهن و وقایع عالم خارج(نظیر تحقق حمل و وحدت در بین مفاهیم و تحقق تشکیک و حرکت اشتدادی و تشخص در واقع)میتوان استدلال کرد که مفهوم ماهیت نمیتواند منعکس کننده حقیقتی باشد که در متن واقع قرار گرفته است."