خلاصه ماشینی:
"سقراط میگوید:به فرض که چند سالی دیگر زنده بمانم، اما دیگر چه حرفی برای گفتن خواهم داشت؟آیا در صورت فرار از قدرت قانون، سخن از تقوی و فضیلت و عدالت و اطاعت از قانون مسخره نخواهد بود؟ 3-پروتاگوراس پروتاگوراس سوفیست معروفی است که به آتن آمده و جمعی از جوانان را به گرد خویش جمع کرده است.
سقراط برای ایضاح معنای فضیلت و اینکه آیا آموختنی است یا خیر، بحث جالب و مفصلی پیش میکشد و از انواع فضیلت مانند: شجاعت، عدالت، عفت و دانائی و حکمت، و رابطه آنها با هم، سخن میگویند و در پایان نتیجه میگیرند که هنوز مفهوم فضیلت را نمیدانند تا چه رسد به این که بگویند، آن آموختنی است یا خیر؟انجام گفتگو، دایرهوار به آغاز آن وصل میشود و گره ناگشوده میماند.
»(ص 164) ولی بر این نظر هم، ایراد و نکتهای گرفته میشود و در پایان: «پس از آن همه کوشش، معلوم شد، هنوز نمیدانیم دوست یعنی چه؟»(ص 165) 5-لاخس(شجاعت) لاخس یکی از سرداران آتنی معاصر سقراط است.
کتاب دوم-یکی از حاضران پاسخ سقراط را قانعکننده نمییابد و میگوید:مردم از این روی به عدالت میگروند که آن را غیر قابل اجتناب میدانند نه بدان جهت که به خوبی آن اعتقاد دارند.
26-تیمائوس(جهان و انسان) این رساله حالت مناظره ندارد سقراط فقط شنونده است تیمائوس سخن میگوید.
سقراط در این رساله حضور ندارد و به جای او یک آتنی(خود افلاطون)سخن میگوید.
کتاب اول:حالت طبیعی بین دول جنگ است یا صلح؟افلاطون میگوید:در جنگها جزئی از فضیلت (شجاعت)بروز میکند نه همه آن(سه فضیلت دیگر:حکمت، عفت، عدالت) کتاب دوم:درباره تربیت جامعه و جوانان است."