خلاصه ماشینی:
"اما در همان حال، در حالی که همواره هدف اصلی یعنی اثبات اصل وحدت طبیعت را مد نظر قرار میداد، میکوشید نشان دهد که آگاهی-که ما میدانیم در انسان وجود دارد-باید در خدا نیز موجود باشد، در حالی که اراده چونان امری مستقل از عقل نه در خدا و نه در انسان موجود نیست، در اینجاست که ما لغزش بزرگ اسپینوزا را در بحث از ذهن که محمل نظریه اساسی در فلسفه اوست، در مییابیم.
اما آگاهی که واقعیتی مشهور در نزد آدمی است، در خداوند نیز باید مفروض گرفته شود، زیرا مطابق اصل وحدت طبیعت، خداوند باید در ذات خود واجد هر آن چیزی باشد که در اشیاء خاص و جزئی یافت تشود و نتیجه اینکه درست، همچنان که اسپینوزا به دلیل آنکه وجود ماده در جهان محسوس و مشهود ما قرین بعد است، ناگزیر شد در خداوند فرض بعد کند، چارهای جز آن نداشت که آگاهی را به خداوند نسبت دهد، چرا که این آگاهی در ذهن آدمی یافت میشود.
اهل کلام صراحتا آن انسانوار انگاری (anthropomorphism)خام و بدوی را که فهم عامیانه در کسب معرفت از خداوند بدان توسل میجوید، مردود میشمردند با شور و حرارت اعتقاد خود را به غیر مادی بودن خداوند، لا یتغیر بودنش، عدم شباهت و سنخیتش با انسان، استقلال او از جهان و بیتفاوتی و تأثرناپذیری او از رفتار انسانی ابراز میداشتند-اما خلاف این همه خداوند را به شیوه شخصیتی انسانی در مییافتند:او خالق، مدبر و قانونگذار است، با اراده و طرح دست به عمل میزند، پاسخگو و اجابت کننده نیازهای آدمی است، پاداش میدهد و مجازات میکند، دوستدار آدمیان است و انتظار دارد که از جانب آنان دوست داشته شود."