چکیده:
اساسیترین آموزه مکتب تفکیک ارائه نظریهای جدید در خصوص نسبت بین معارف دینی و
معرفت بشری است.بنابراین اگر چه این مکتب را باید در زمره مکاتب معرفت شناختی قرار
داد، اما تاسیس آن ممکن نبوده است مگر پس از تاسیس انسانشناسی مخصوص که اساسیترین
زیر بنای مکتب فوق را شکل میدهد.این نوشتار بر آنست تا مبادی انسانشناسی این مکتب
را مورد بررسی و نقد قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
"اینگونه بیانات که نه تنها بیانات ایشان بلکه از مبادی مکتب تفکیک است، با یکدیگر در تعارضند، اگر نفس مادی و جسمانی است و ماده قادر به ادراک، تفکر و تعقل است، پس چه تفاوتی بین رای شما و ماتریالیستها وجود دارد؟مگر سخن ماتریالیستها غیر از این بود که ادراک و شعور و فهم را میتوان از آثار دماغ دانست، و نیازی به اثبات موجودی غیر جسمانی در انسان نیست؟خلاصه کلام آنکه یا باید با مادیون همراه شد و خواص مذکور را ناشی از جسم دانست، و یا اگر خواص مذکور را ناشی از جسم و سازگار با ماده و جسم نمیدانید و برای توجیه آنها منشأ دیگری بنام نفس را ثابت میکنید، پس آن نفس، جسمانی و مادی نخواهد بود.
لذا صاحب بیان الفرقان که بر جسمانیت نفس تأکید و اصرار دارد، و هر گونه ادراکی را از آن سلب میکند(قزوینی، 59-57)، وقتی با آیات:«و یجعل الرجس علی الذین لا یعقلون»(یونس، 101)و«افلم تکونوا تعقلون»(یس، 63)، روبرو میشود، چنین اظهار میدارد:«از این قسم تعبیرات در آیات شریفه قرآن فراوان است و بدیهی است که خطاب و سرزنش از تعقل نکردن، یا امر به تعقل راجع به بدن و جسم نیست، زیرا جسم قابل مخاطبه و امر و نهی نمیباشد و معلوم است که مخاطب، عین عقل هم نیست، زیرا نتوان گفت:ای عقل چرا تعقل نکنی، چنانکه نور را مخاطب نمیتوان کرد که چرا روشن نیستی یا روشنی نمیدهی، پس مخاطب روح انسان است."