چکیده:
مفاهیم فلسفی همچون مفهوم عدالت، دارای منشا انتزاعاند. تحلیل فلسفی منشا انتزاع مفهوم، در شناخت دقیق آن و احکامش موثر است. اصل عدالت در حوزة اجتماع، بیانگر ساختار مناسبی است که در آن هر چیزی در جایگاه مناسبش قرار گیرد. شناخت مولفههای ساختار عدالت، نیازمند تحلیل فلسفی است. در این مقاله با روش تحلیلی ـ توصیفی، مولفههای عدالت براساس تقسیم ثنایی و در مواردی با ذکر اهم مصادیق، تبیین شده است. چهار مولفة اصلی عبارتاند از: خیرات، موانع، اختصاصات و مشترکات. مولفة خیرات حاوی اقسامی چون خیرات فردی و عمومی است که براساس دیدگاه انسانشناسانه، منظومة اهداف انسان را بیان میکند. بازشناسی انواع موانع آزادیهای مشروع، در شناخت عدالت از بیعدالتی موثر است. مولفة اختصاصها نیز متاثر از اموری چون تلاش، نیاز، نسبت، شایستگی و مواردی چون هبه و نفقه است. نهایتا مشترکات نیز به دو قسم طبیعی و خدمات دولتی تقسیم میشوند که خدمات دولتی براساس نیازمندی و مشارکتهای بخشی، جغرافیای خدمات را تعیین میکند. شناخت مولفههای عدالت در کنار شناخت معیار ارزش، به تبیین اصل عدالت و قواعد منتزع از آن منتهی میشود.
Philosophical concepts, such as the concept of justice, have an abstract origin. The philosophical analysis of the origin of a concept’s abstraction is effective in understanding it and its rulings. The principle of justice in society indicates a reasonable structure in which everything is properly placed. Knowing the components of the structure of justice requires philosophical analysis. Using the analytical-descriptive method, this article investigates the components of justice by using a dichotomous division and, in some cases, mentioning important examples. The four main components include blessings, obstacles, specificities and commonalities. The component of charity includes types such as individual and public charity, which describes the system of human goals based on an anthropological viewpoint. Recognizing various obstacles to legitimate freedoms is effective in distinguishing justice from injustice. The component of specificity is also affected by things such as effort, need, relationship, merit, gift and alimony. Finally, the commonalities are divided into two types: natural and government services, which determine the geography of services based on needs and sector partnerships. Knowing the components of justice, along with knowing the standard of value, leads to the explanation of the principle of justice and the rules derived from it.
خلاصه ماشینی:
جوئل فاينبرگ (Joel Feinberg) در تقسيمي ديگر، عدالت را به مقايسهاي (Comparative Justice) و غيرمقايسهاي (Non- Comparative Justice) تقسيم ميکند که گونة مقايسهاي آن مشتمل بر نگاهي به سنجش يک رفتار در مقايسه با رفتار ديگران است و بهنحوي با مفهوم برابري همراه ميشود؛ اما در گونة غيرمقايسهاي، دربارة حق و اختصاص ويژة هر فرد بحث ميگردد (مونتگو، 2001، ص 131-140).
لازم به ذکر است که در اين مقاله قصد ارائة نظريه درخصوص عدالت را نداريم و به نقد تفصيلي نظريات موجود نيز نميپردازيم؛ لکن با تحليل فلسفي تلاش ميکنيم، شناختي بهتر و جامعتر از مؤلفههاي دخيل در مفهوم عدالت ارائه کنيم که گامي بهسوي ارائة نظرية جامع در عدالت خواهد بود.
اين سؤال مطرح است که: رسيدن به چه خيراتي براي انسان حق ايجاد ميکند و دربارة اختصاص يا اشتراک آن بايد از عدالت سخن بهمیان آورد؟ همچنين در صورت تزاحم خيرات فرد با خيرات ديگران، کداميک اولويت خواهند داشت؟ همچنين خيرات از جهت گستره، به فردي و عمومي تقسيم ميشوند.
از نگاه ايشان، در شرايط يکسان، با توجه به اينکه خداوند مالک حقيقي است و اموال را ماية معاش و قيام براي جامعة انساني قرار داده است، منافع و مصالح موجود در عالم به فرد يا افراد خاصي اختصاص ندارد و براي تصميمگيري دربارة آنها بايد منافع عمومي لحاظ شود.
اين ويژگي مختص به مفهوم عدالت است که به الگوي تقسيم خيرات و اينکه هر امري موضع مناسبي براي خود دارد، توجه دارد.
ما مؤلفة منافع عمومي را در مؤلفة مربوط به خيرات قرار داديم و سخن دربارة استحقاق نيز متوقف بر تبيين اصل عدالت است.