چکیده:
یکی از قواعد مهم فقهی «الموژمنون عند شروطهم» است. پیشینه این قاعده به دوران اثمه برمیگردد و بعدها
توسط فقها در کتابهای قواعد فقهی به شکل مدون درآمده. این قاعده بیانگر این است که مومنین باید به
تعهداتشان پایبند باشند. مدرک این قاعده روایات زیادی است که سند آنها تام است. با توجه به اهمیت این
قاعده نزد فقها و آثار که در مباحث فقهی بر آن مترتب استء ضروری است ابعاد مختلف این قاعده مورد واکاوی
قرار گیرد. تبیین گستره «شرط» و نیز قلمرو قاعده «المژمنون...» محور اصلی قاعده است؛ در واقع محور اصلی
تحقیق تبیین گستره قاعده «الموّمنون...» است؛ بهطور کلی از نتایج این تحقیق میتوان گفت این قاعده.
باتوجه به معنای شرط که ملق الزام و التزام است. هم شروط ابتدایی را شامل میشود و هم شروط ضمن عقد.
تحقیق پیش رو با بهرهگیری از منابع کتابخانهای و با روش تحلیلی به بررسی قاعده «الموّمنون عند شروطهم»
پرداخته است و کوشیده است تا ضمن بیان مفردات و مستندات قاعدهء با بررسی قلمرو این قاعدهء کاربردهای
فقهی آن را نیز تبیین کند.
خلاصه ماشینی:
مباحث مختلفي درباره اين قاعده وجود دارد؛ از جمله اينکه اولا مستندات اين قاعده چيست ؟ ثانيا گستره دلالت اين قاعده چقدر است ؟ آيا همه شروط به طور مطلق مشمول اين قاعده اند يا تنها شروط ضمن عقد مراد است ؟ ثالثا با توجه به گستره دلالتي قاعده ، نتيجه آن در فروعات فقهي چگونه است ؟ براي مثال آيا ميتوان با استناد به قاعده «المؤمنون عند شروطهم » صحت عقد بيمه يا اجاره به شرط تمليک را اثبات کرد؟ مباحث مهم ديگري نيز وجود دارد که شايسته است بدان پرداخته شود.
اهميت و ضرورت تحقيق چند وجه براي ضرورت تحقيق ميتوان بر شمرد: نخست : استفاده زياد فقها از اين قاعده «المؤمنون عند شروطهم » در کتاب ها و مسائل فقهي دوم : ثمرات فقهي مترتب بر آن با توجه به دلالت و گستره آن سوم : کاربردهاي فقهي متناسب با عقدهاي جديد و نوظهور همچون عقدالتأمين وجوه فوق نشان ميدهد اين قاعده داراي ثمراه فقهي است ؛ بنابراين ، ضروري است با بحث و بررسي آن و نتايجي که از آن گرفته ميشود در تحل يلهاي فقهي و بررسي مسائل مستحدثه عقود مورد توجه قرار گيرد.
از ديدگاه شيخ انصاري شرط دو معناي عرفي دارد: نخست : معناي حدثي: شرط در اين معنا مصدر «شرط » است که معنايش مطلق الزام و التزام است ؛ چه در ضمن عقد باشد چه نباشد؛ دوم : شرط چيزي است که از عدمش ، عدم مشروط لازم آيد، بدون توجه به اينکه آيا از وجود او وجود آن ديگري لازم ميآيد يا خير.