چکیده:
لفظ اصل است یا معنی و به تعبیر جدید «چگونه گفتن» هنرآفرین است یا «چه گفتن»؟ پرسشی که از دیرباز نزد علمای بلاغت مطرح بوده است. جاحظ، معنی را امری میدانست که همه میتوانند بدانند و بر آن بود که اصل، لفظ است، یعنی چگونگی گفتن سخن را هنری میسازد. در این مقاله از این منظر به سرودهها و نوشتههای سعدی مینگریم و نشان میدهیم که سعدی خداوندگار چگونه گفتن است. او با بازگشت به زبان ساده رودکی و فردوسی و بهتعبیر خود با آمیختن به «شهد ظرافت» زبانی خلق میکند، پیراسته از صنایع که در ذات خود هنری است؛ زبانی کمال یافته که «زبان معیار» است و همچنان زبان ماست و پس از سعدی تا زمانی نهچندان دور که مورد هجوم ستیزندگان با فرهنگ و ادب فارسی قرار گرفت، زبان مدرسهها در سراسر ایران فرهنگی بود.
خلاصه ماشینی:
او با بازگشت به زبان ساده رودکی و فردوسی و بهتعبیر خود با آمیختن به «شهد ظرافت» زبانی خلق میکند، پیراسته از صنایع که در ذات خود هنری است؛ زبانی کمال یافته که «زبان معیار» است و همچنان زبان ماست و پس از سعدی تا زمانی نهچندان دور که مورد هجوم ستیزندگان با فرهنگ و ادب فارسی قرار گرفت، زبان مدرسهها در سراسر ایران فرهنگی بود.
ابنسینا، که همچون ارسطو ذهن (= عقل) را لوح نانوشته، اما آماده نوشته شدن میداند، آنجا که از مراحل یادگیری سخن میگوید عقل (= ذهن) را شامل: ـ عقل هیولای، استعداد یادگیری؛ ـ عقل بالملکه، رسوخ و ماندگاری بدیهیات در ذهن؛ ـ عقل بالفعل، یادگیری آنچه بدیهی نیست و باید کسب کرد و آموخت؛ ـ عقل مستفاد، همان عقل بالفعل یا عقل نظری بالفعل است که چون شخص ضمن آموختنها به تزکیه و تصفیه باطن خود بپردازد به مرحله کمال میرسد و به «عقل مطلق» بدل میگردد و میتواند حقایق را مشاهده کند و این، از آنروست که عقل او به نیرویی بیرون از خود، بهنام «عقل فعال» در عالم بالا میپیوندد و علوم را از این عقل، که معدن و مخزن تمام علوم است، کسب میکند (ابنسینا، 1393: ٩۴ ـ ٩۵).