چکیده:
در بخش نخست این مقاله عرفان شاخۀ فارس بهصورت خلاصه با عرفان شاخۀ خراسان تا قرن ششم مورد قیاس قرار گرفته و در بخش دوم مقاله نیز نویسنده بر آن است که سعدی در گلستان، در حکایاتی به شخصیتآفرینی میپردازد، اما در غزلیات هم از طریق همین پرسوناسازی یا شخصیتآفرینی، مفاهیم مورد نظر خود را به مصداق بدل میکند. وی در ادامه، چگونگی تحقق این امر را، به گونه مبسوط، مورد بررسی قرار میدهد.
خلاصه ماشینی:
عرفان فارس؛ رنسانس ناتمام: شاپور جورکش چکیده در بخش نخست این مقاله عرفان شاخۀ فارس بهصورت خلاصه با عرفان شاخۀ خراسان تا قرن ششم مورد قیاس قرار گرفته و در بخش دوم مقاله نیز نویسنده بر آن است که سعدی در گلستان، در حکایاتی به شخصیتآفرینی میپردازد، اما در غزلیات هم از طریق همین پرسوناسازی یا شخصیتآفرینی، مفاهیم مورد نظر خود را به مصداق بدل میکند.
حافظ که دیوان اشعار بسیاری را گویی غارت کرده، در بازنویسی آنچه از دیگران گرفته، اولاً نشان میدهد که چگونه بگوییم که تأثیر بیشتری بر خواننده داشته باشد، ثانیاً به نقد اندیشۀ آن شاعر میپردازد که نمونۀ بارزش در استقبال از شعر شاه نعمتاله ولی است که گفته: ما خاک را بهنظر کیمیا کنیم, صد درد دل به گوشه چشمی دوا کنیم (نعمتالله ولی، 1385: 486) و حافظ در پاسخ میگوید: آنانکه خاک را بهنظر کیمیا کنند, آیا بود که گوشۀ چشمی به ما کنند (حافظ، 1369: 325) و بلافاصله میگوید: دردم نهفته بِه ز طبیبان مدعی, باشد که از خزانه غیبم دوا کنند (همان: 326) قدرت آفرینش شخصیتپروری در مولانا شگفتانگیزتر، دراماتیکتر و حتی موجزتر از سعدی است: گفت چونی، گفت مُردم، گفت شُکر, شد ازین رنجور پُر آزار و نُکر (مولوی، الف 1387: 127) در داستان موسی و شبان که قرار است موسی مرعوب آتشی بشود که میآید و خلق را میسوزد، موسی در برابر گفتهها و زبانآوری مولانا به شخصوارهای سرخورده و شرمگین بدل میشود، طوریکه یادمان میرود این پیامبر خداست.