خلاصه ماشینی:
مقدمه سخن از رهنورد است، محمّداعظم رهنورد زریاب، نویسندة توانای معاصر که داستاننویسی افغانستان را با ظرافتها، تکنیکها و معیارهای داستانپردازی جهانی آشنا و مجهز ساخت؛ آفرینشگر سترگی که از رئالیسم انتقادی و اجتماعی و منفینگری و بدبینی، تا سورئالیسم و رئالیسم جادویی را تجربه کرد و آفریدههای ناب و معیاری را ارمغان جامعة فرهنگی ما نمود؛ اندیشهورز و روشنفکر آگاه و ارجمندی که در تندباد سموم چپ و راست، آزادانه قامت افراشت و همۀ اندیشهها و باورها را از پرویزن خرد خویش گذراند و به آگاهی و آزادگی پرشکوه روشنفکرانه دست یافت؛ مردی که عاشق میهن و مردمش بود و با پیدا شدن کوچکترین روزنه، بهشت موعود روشنفکرنمایان را درجهت میهن ویران، و دوزخیان همتبارش، صمیمانه و رایگان رها کرد؛ آزادهای که در نبودِ هیچ نوع امکان مادی و مقام دولتی در میهن نشسته است تا دردهای مردمش را با آنها قسمت کند و پهنای نکبتزدة فرهنگ را سامانی بخشد.
دراینرابطه بود که به نگارنده گفت: اگر بهجای من در مشاوریت وزارت اطلاعات و فرهنگ، یک فرهنگی دیگر و مثلاً ناظمی را میآوردند، من اعتراض نداشتم، درصورتیکه غیر این است و جانشین من بههیچصورت نمیتواند مشاور مطبوعاتی باشد.
اگر شما سراغ ندارید، من میشناسم و به شما معرفی میدارم؛ رهنورد زریاب است این شخصیت، که بدون دریافت وعدة قبلی مقام، در نبودِ ثروت مادی، اما با غنا و عظمت معنوی، برای خدمت به میهن و مردمش به کشور آمد؛ آنگونه که ناظمی (1380: 25) گفته است: «بازگشت، تا برای فرهنگ و ادبیات خویش کاری انجام دهد؛ فرهنگ و ادبیاتی که سالها بود چتر آن را از هم دریده بودند؛ فرهنگ و ادبیات یتیم و واماندة کشورش».