چکیده:
اگر در میان ارزشهای اجتماعی مورد قبول همگان والاترین ارزشها را
«آزادی»، «برابری» و «عدالت» بدانیم، مقایسهی این ارزشها و انتخاب یکی
از آنها به عنوان ارزش برتر از دشوارترین داوریهاست.
ولی آنچه مسلم است، آزادی گاهی خود حصاری برای آزادی
میگردد، زیرا افرادی هستند که با استفاده از آزادی همهی منافع و مزایای
طبیعی و اجتماعی را به سوی خود جذب میکنند و آزادی را در انحصار
خود درمیآورند.
به همین جهت نیاز به برابری ضروری است، و انسانها خواهان آن
میگردند، تا از آزادی بکاهند تا بتوانند به برابری دست یابند. در نتیجه
برابری بر آزادی حکومت میکند، نیاز به برابری نیز در واقع نیاز به عدالت
است، زیرا آنجا که جای برابری و تساوی است، برابری در ذات و عمل به
عدالت وجود دارد.
بنابراین عدالت والاترین ارزشها است.
با ظهور و پیدایش اندیشههای جدید و تفکر نسبی گرایی، که بر مبنای
نظریهی اومانیستی خود بنیادگرایانه توانست به عنوان تفکری مسلط و
اندیشهای حاکم جای خود را باز کند، با مبدأ قرار گرفتن انسان به عنوان
خاستگاه معرفت و شناخت، از انسان موجودی ساخت که مستقل و بینیاز از
هر منبع و مرجع دیگری محور ارزشها و نیز معیار و ملاک آن قرار گرفت.
بر این اساس دیگر ارزش واقعی و مطلقی جدای از ذهن انسان ارزش
گذار در خارج وجود نداشت تا انسان نیاز به فهم و درک او داشته باشد تا به
ناچار بخواهد خود را بر آنها تطبیق دهد.
آثار ناشی از این اندیشه و تفکر توانست در تمامی حوزهی رفتارهای
اجتماعی از جمله رفتارهای اقتصادی نیز جاری شود، و انسان را موجود
حداکثر کنندهی مطلوبیت، خوشی و سود معرفی کند و در نهایت مفهوم
عدالت را به رفاه مادی همگانی ارجاع دهد.
در این نگرش دیگر عدل و عدالت عبارت از رفتار کردن بر حسب
ضوابطی مستقل از ارادهی بشری نیست و هیچ یک از اصول مادی عدالت
دیگر اعتبار ذاتی ندارند، و لذا اصول عدالت را میتوان به ساخت انسانی و
گزینش فردی منوط کرد، در حالی که در نگرش دینی، عدالت و تمامی ابعاد
آن، سرچشمهی الهی دارد و در چارچوب شریعت قابل تعریف است.
بنابراین در این رهیافت عدالت چهرهی الهی و آرمانی دارد.
سؤالی که این مقاله در پی پاسخگویی به آن بر خواهد آمد، این است که
با توجه به اختلاف بنیادی در برداشت دینی از عدالت و اندیشههای مدرن
عدالت، آیا با توسل به چنین نظریههایی میتوان عدالت اقتصادی مورد نظر
اسلام را در قالب نظام اقتصادی آن محقق ساخت.
خلاصه ماشینی:
"بخش اول: کلیات بحث پرسش اصلی سؤال اصلی و محوری این تحقیق این است که در مراد ما از نظام اقتصادی عدالت محور کدامین رویکرد به عدالت مورد نظر است و با کدامین رهیافت از عدالت چنین نظام اقتصادی را باید در جامعه محقق ساخت؛ با رویکرد نظریهی لیبرال عدالت و یا با برداشت رادیکال از عدالت، که به طور عمده در بستر تفکر سوسیالیستی شکل گرفته است، و یا با رویکرد عدالت از منظر دین و اندیشمندان اسلامی؟ آنچه مسلم است در این تحقیق مقصود ما دست یابی به عدالت با رهیافت دینی میباشد، زیرا برداشت لیبرال و رادیکال از عدالت از اندیشهها و فلسفههای سیاسی برگرفته از معرفت شناسی و انسان شناسی خاصی آغاز شده که با مبنای انسان شناختی اسلامی سازگاری ندارد.
روشن است که در مقام اجرای عدالت اسلامی در اقتصاد و سیاست، و در کرسی سیاستگذاری و توجیه، متوسل شدن به نظریهی اجتماعی و دولت مدرن کفایت نخواهد کرد، زیرا جایگاه و تعبیر عدالت در فلسفهی اجتماعی - اقتصادی، متناسب با زمینههای آن در فلسفه به معنای اعم و جدید خود است، یعنی معرفت شناسی، هستی شناسی، انسان شناسی و روش شناسی که به صورت اصول موضوعه و ارکان پیشینی هر جریان فکری مطرح میشوند.
بنابراین در توجیه سیاستهای اقتصادی و برنامه ریزی و نیز نسخه پیچیدن برای اقتصاد ایران، گفتمان و شاخص عدالت، هرگز قابل تحویل به معیارهای لیبرالیستی نیست و با فرض رفع موانع نظام رقابت و بازار به هیچ وجه، صورت مسألهی عدالت پاک نخواهد شد، زیرا این عدالت جامع دینی است که شکوفایی و رشد اقتصادی را نیز به همراه دارد، که به بیان حضرت علی علیهالسلام «ماعمرت البلدان بمثل العدل» (آمدی، 1366 ، 68)."