چکیده:
هر متن مجموعهای از جملات است که بر اساس اصول و قواعد خاصی به هم پیوسته و کلیتی منسجم، پدید میآید، موضوع انسجام در متون ادب فارسی مدتی است مورد توجه بسیاری از پژوهشگران بوده است. مقاله حاضر با استفاده از نظریه انسجام هالیدی و حسن به تحلیل انسجام و پیوستگی قصیده «فرو شکن تو مرا پشت و زلف بر مشکن» عنصری بلخی میپردازد، بر اساس این نظریه یکی از ویژگیهای متن داشتن انسجام است، انسجام متن از به هم پیوستن مجموعهای واژهها و جملاتی که متضمن معنا و پیام خاصی است حکایت دارد که در واقع نویسنده دنیای واقع و فرا واقع خود را در قالب متن منتشر میکند در این انتشار هرچند از نظر زمانی فاصله ایجاد میشود اما به وسیله عناصر دستوری، واژگانی و پیوندی، معنا را منتقل میکند و متنی منسجم میآفریند؛ پژوهش حاضر با روش تحلیل محتوا و با استفاده از مطالعات کتابخانهای جایگاه انسجام را در این قصیده عنصری را بررسی میکند و معلوم میشود قصیده عنصری انسجام لازم را دارد.
خلاصه ماشینی:
قصیده 53 عنصری در مدح امیرنصر بن ناصرالدین سبکتگین 1- فرو شکن تو مرا پشت و زلف بر مشکن 2- چو جعد سلسله کردی زبهر بستن من 3- بس آنکه روز رخ تو سیاه کردم روز 4- نظارگان تو از دو لب و خط تو همی 5- تو مشک زلفی لیکن ترا ز گل نافه است 6- شکنج روی توای ماهروی برزگرست 7- چه برزگر که خرد را مشعبدست چنان 8- گهی ز سنبل نورسته پردهای دارد 9- ترا که ماه زمینی بس از من اینکه کنم 10- امیر عادل عالم سپهبد مشرق 11- کلید گنج هنر میر نصر ناصر دین 12- نیام حلمش و اندر میان او بأسش 13- بحلقه زره اندر برزمگه تیرش 14- دو خلقت است کف راد شاه را بدو وقت 15- چو جام گیرد بر دوستانش جامه و زر 16- کواکبست هنر فضل و فکرتش گردون 17- اگرچه ماده و نر نیست تیغ در کف او 18- بدان شرف که نگیرد ز فضل او معنی 19- اگرچه سیرت و طبعش ازین جهان زاده است 20- بدان که مرد ز زن زاد، زن نشد فاضل بزن بتیغ دلم را، بتیغ غمزه مزن روا بود، برنخ بر مرا تو چاه مکن شب سیاه ببر آن روز دلفروز متن برند قند بخروار و مشک سوده بمن تو سر و قدّی لیکن ترا جمال چمن ز مشک بر گل سوری همی نهد خرمن که جاودان جهان زو برند حیلت و فن گهی بر آتش رخشنده برکشد دامن تخلص از غزل تو بمدح شاه زمن قوام دولت احرار سیّد ذوالمن که جانش از خرد روشنست و از جان تن بکوه ماند و اندر میان او آهن چنان رود که بدرّد حریر را سوزن چنانکه بارد بر دوستان و بر دشمن چو تیغ گیرد بر دشمنان حنوط و کفن جواهرست هنر فخر و سیرتش مخزن بماده ماند و باشد بمرگ آبستن بدان هنر که ندارد بنزد او مسکن رواست او را فاضلتر از جهان وطن بدان درست که فضل است مرد را بر زن (عنصری، 1363: 231- 233) تحلیل انسجام در قصیده عنصری مخاطب یک اثر باید به نظم و انسجامی که در متن وجود دارد، دست یابد.