چکیده:
گزاره گاهی بدون شرط و گاهی همراه با شرط است. شرط در قضایا با اهداف خاصی بیان میشود. منطق که عهدهدار تحلیل قضایا و بیان احکام آن است، قضایایی را معرفی کرده است که در آنها شیوههای مختلفی از شرط ارائه شده است. این مقاله به دنبال امکان وجود شرط در قضایا و ارائه شیوههای مختلف شرط در آنهاست. کارکرد شرط در هر کدام و بیان تمایز آنها هدف بعدی این نوشتار است. قضیه دارای ارکان و اجزایی است و شرطها میتوانند ناظر به هر کدام از آنها بررسی گردند. شرط در قضایا ناظر به حکم، جهت و موضوع است. حکم در قضایا جزمی است؛ لذا اگر حکمی تعلیقی و مشروط است، در قالب قضیه شرطیه بیان میشود تا از سویی جزمیبودن حکم و از سوی دیگر تعلیق در حکم را در خود داشته باشد. شکلهای دیگر شرط در قالب قضایای حملی و بیشتر در ناحیه موضوع است. موجهات مشروط قضایاییاند که شرط در آنها ناظر به جهت است و در قضایای حقیقیه، مشروطه، فرضیه و لابتیه شرط ناظر به موضوع است
A logical proposition may be conditional or unconditional. Condition is expressed in propositions with specific purposes. Logic, which is responsible for analyzing propositions and expressing its judgments, has introduced propositions in which different methods of condition are presented. This article seeks the possibility of condition in propositions and presents different methods of condition in them. The next purpose of this article is the function of condition in each and expressing their distinction. A proposition has elements and components, and the conditions can be considered for each of them. Condition in propositions is related to judgment, direction and subject. The judgment in propositions is undoubted. Therefore, if a judgment is suspended and conditional, it is stated in the form of a conditional proposition in order to include suspention and undoubted states both. Other forms of condition are in the form of predicative propositions and more in the subject area. Conditional modified propositions are those in which the condition refers to the direction, and in real, conditional, hypothetical propositions the condition relates to the subject
خلاصه ماشینی:
محتواي اين قضايا گرچه در ميان پيشينيان منطق مطرح بوده ، بـه نظـر ميرسد اولين بار نام قضيه حقيقيه را ارموي (ارمـوي، ١٣٧٣-١٣٧٤: ١١٣) و قضـيه لابتيه را ميرداماد (ميرداماد، ١٣٨٥: ٤٤) به کار برده اند.
اين پژوهش بر آن است تا الف ) معنا و ماهيـت شـرط در لغـت و اصطلاح عالمان علوم عقلي را بيان کند؛ ب ) امکان شرط در قضـيه بـا توجـه بـه ضرورت حکم در آن بررسي شود؛ ج ) گونه هاي مختلف شرط به تفکيـک ارائـه شود و ويژگيها و تفاوت هاي هر يک را نشان دهـد.
اين بحث در دو حوزه قضاياي شرطيه و حمليه ارائه مـيشـود؛ زيـرا شيوه هاي بيان شرط منحصر در شرطيه نيست ، بلکه ساختارهاي ديگري براي بيان شرط در منطق ارائه شده است که در برخي شرط در محتواي قضيه نهفته است و شکل ظاهري آن دلالت بر شرط ندارد.
ماکوولسکي مورخ روسي منطق ، درباره عدم اعتنـاي ارسـطو بـه ايـن قضـايا معتقد است از نظر ارسطو جمله هاي شرطي در زمره قضايايي که متضمن حقيقت يا کذب اند، به شمار نميآيند؛ زيرا ارتباط يا عدم ارتباط چيزي به چيز ديگر را به گونه آشکار بيان نميکنند، بلکه احکامياند که در آنها ديدگاه متکلم هنوز روشن نشده تنها يک توافق قراردادي ميان گوينده و مخاطب را بيان ميکنند.
در قضيه شرطيه شـرط نـاظر بـه نسـبت ميان مقدم و تالي است ؛ اما قضيه لابتيه نه جزمي و بتي است و نه شرط در نسبت آن است ؛ بلکه نوع جديدي است که شرط آن در موضـوع و عقـد الوضـع قـرار دارد.