چکیده:
احوال وجودی از برساختههای فیلسوفان اگزیستانسیالیسم است؛ امّا دیگر مکاتب فکری نیز بدون اینکه نامی از احوال وجودی ذکر نمایند بدان پرداختهاند. یکی از این مکاتب عرفان اسلامی است که اندیشه¬ورزی دربارة انسان و حالات وجودی انسان، یکی از اصلیترین شاخصههای آن محسوب میگردد. حالات و مسائل وجودی انسان نظیرشادی، غم، تنهایی، ایمان، امید ،مرگ و... موضوع بسیاری از متون عرفان اسلامی بوده است. اینگونه مسائل و موضوعات، از مسائل و موضوعات مهم بشری هستندو هر انسانی در هر مکان و زمانی به آنها میاندیشد و با آن¬ها درگیراست. شناخت انسان و احوال وی ازجمله مهمترین مباحث مطرحشده در آثار عرفای مسلمان است. در آثار ادبیات عرفانی هم به مقام و ویژگیها و احوال انسان بهعنوان اشرف مخلوقات توجّه ویژه شده است. یکی از مهمترین آثار ادبیات عرفانی فارسی، منطق الطّیر عطّار است. در سراسر این منظومه به ویژگیها و احوال وجودی انسان اشارههای دقیقی شده است که استخراج و تبیین آن باعث شناخت هر چه بیشتر اندیشههای عطّار و عرفان اسلامی میگردد. در این جستار با روش توصیفی و تحلیلی بعد از بررسی مسائل وجودی انسان از منظر وجودگرایان و عطّار، به این نتیجه رسیدیم که علیرغم تشابه نظرات عطّار با وجودگرایان دربارة انسان و احوال وجودی او، ازآنجاییکه عطّار با بینش توحیدی و عرفانی به انسان و مسائل انسانی مینگرد بین اندیشههای وی و وجودگرایان تفاوتهایی دیده میشود. در اندیشۀ عطّار نوع احوال وجودی آدمی نتیجۀ ارتباط او باخدای خویش است نه صرف تجربههایی که در طول زندگی خود به دست میآورد.
خلاصه ماشینی:
در سراسـر ايـن منظومـه بـه ويژگـيهـا و احوال وجودي انسان اشاره هاي دقيقي شده است که استخراج و تبيين آن باعث شناخت هر چـه بيشـتر انديشه هاي عطار و عرفان اسلامي ميگردد.
علاوه بـر ايـن دو نوشـته ، برخي از افراد فقـط بـه بررسـي يـک حـال از احـوال وجـودي در يـک مـتن يـا چنـد مـتن پرداخته اند مانند نوشته هاي زير: ١-مجيـــد زمـــاني جهـــرودي در پايـــان نامـــۀ «درد و رمزگشـــايي آن در مثنـــوي، حديقه الحقيقه ، منطق الطير» به بررسي يک حالت وجود آدمي؛ يعني درد و رنج در سـه اثـر از آثار ادبيات عرفاني پرداخته است .
و وقتـي قـدم درراه سـلوک مينهد با شناختي که از مقام محبوب ازلي دارد؛ با آزادي و اختيار، هر نوع انتخابي را بـراي خود ممنوع ميداند و به قول مولانا: ديدة ما چون بسي علت دروست روفنا کن ديد خود در ديد دوست (مولانا، ١٣٧٣: ٥٧/١) اين انديشه در بيشتر آثار عطار و ازجمله منطق الطير بـه تکـرار ذکرشـده اسـت ماننـد ابيات زير: گــم شــدم در خويشــتن يکبــارگي چاره ي من نيست جـز بيچـارگي محو گشتم ، گم شدم ، هيچم نماند سـايه مانـدم ، ذره اي پـيچم نمانـد (عطار، ١٣٨٤: ٤٢١) عرفا و عطار بر اين باورند که آزادي انسـان درگـرو بنـدگي خداونـد اسـت ؛ زيـرا در برابر وجود ساري حق در هستي، براي انسان وجودي را قائل نيستند و عبوديت حق و پـاک شدن درون از غير خدا را عين آزادي ميداننـد.