چکیده:
یکی از مفاهیم اساسی که لازم است در توصیف ساختار اجتماعی هر جامعهای بررسی و تحلیل شود، نظام قشر بندی اجتماعی آن جامعه است. جامعهشناسان برای توصیف نابرابریهایی که در جوامع بشری میان افراد و گروهها وجود دارد، از قشربندی اجتماعی سخن میگویند. ما غالبا وقتی به قشربندی فکر میکنیم؛ چیزهایی مثل داراییها یا مالکیت را در نظر داریم امّا قشربندی میتواند بر پایه ویژگیهای دیگری مثل جنسیت، سن، اعتقاد دینی یا درجه نظامی نیز شکل بگیرد، قشربندی اجتماعی در همه جوامع انسانی وجود دارند. حتی در سادهترین فرهنگها که اختلاف در ثروت و دارایی عملا موجود نیست، نابرابری میان افراد، زن و مرد، پیر و جوان وجود دارد. قشربندی را میتوان به عنوان نابرابریهای ساختارمند میان گروه بندیهای مختلف مردم تعریف کرد. به طور کلی نابرابری اجتماعی را میتوان به تفاوتهای میان افراد و جایگاه آنها در جامعه، نحوه زندگی آنها، حقوق و فرصتها، پاداشها و امتیازاتی که از آن برخوردارند را نام برد. به نظر میرسد دلیل اصلی اینکه نظریه پردازان اجتماعی، تلاشی بسیار برای بررسی مسئله نابرابری اجتماعی کردهاند، علاقه آنها به پاسخ به یک سوال بنیادی بوده است، آیا نابرابری در میان مردم یکی از ابعاد طبیعی جامعه است، به طوریکه میتوان آن را تقلیل داد ولی هیچگاه نمیتوان آن را از بین برد، یا برعکس نابرابری ترتیب اجتماعی غیرطبیعی و تحمیل شدهای است که میتوان آن را با تغییرات اجتماعی از بین برد. هدف از نگارش این مقاله بررسی دیدگاه جامعهشناسان مطرح (روسو، مارکس، وبر، دورکیم، پارتو، گرهاردلنسکی، والرشتاین، ایوانز) عرصه نابرابری اجتماعی میپردازیم و به بررسی عقاید آنها در این زمینه پرداخته شده است که شالوده کلی مبحث نابرابری اجتماعی را تشکیل میدهد.