چکیده:
توجه به مسئله قرائات از سوی مفسران فریقین در تفسیر، از مسائل مبنایی و تاثیرگذار در دانش تفسیر و برداشت از آیات قرآن کریم میباشد. در میان مفسران شیعه، علامه طباطباییe صاحب تفسیر گرانقدر المیزان، توجه خاص و فراوانی به این امر داشتهاند. میزان توجه به قرائات قرآن و تأثیر آن در تفسیر ضرورت پردازش به دیدگاههای علامه را ایجاد میکند تا از پرتو آن میزان توجه برخی از مفسران شیعه بهدست آید. روش تحقیق در این نوشتار توصیفی - تحلیلی بوده و در آن از منابع کتابخانهای بهره برده شده است. یافتههای تحقیق حاکی از آن است که علامه طباطبایی در قبول یا رد قرائات ملاکهایی را در نظر گرفته که عبارتاند از: سند صحیح، پایبندی به قواعد ادبیات عرب، مطابقت با رسم مصحف که از ملاکهای قبول علامه در پذیرش قرائت میباشند. همچنین ایشان در رد یک قرائات نیز دارای ملاکهایی است که عبارتند از؛ متواتر نبودن قرائت، حجت نبودن قرائات شاذ، تحریفنمابودن برخی از روایات قرائت
Paying attention to the issue of readings by foreign commentators in interpretation is one of the basic and influential issues in the knowledge of interpretation and interpretation of the verses of the Holy Quran. Among the Shiite commentators, Allameh Tabatabaei? The owner of the valuable commentary of Al-Mizan has paid special attention to this issue. The amount of attention paid to the recitations of the Quran and its effect on interpretation creates the necessity of processing Allameh’s views to obtain the amount of attention paid by some Shiite commentators. The research method in this article is descriptive-analytical and library resources are used in it. The findings of the research indicate that Allameh Tabatabai considered the criteria for accepting or rejecting recitations, which include: authentic documents, adherence to the rules of Arabic literature, and compliance with the custom of Mushaf, which are among the criteria for acceptance of Allameh in accepting recitations. Also, he has criteria in rejecting a recitation, which are: Inconsistency of recitations, non-authenticity of Shaz recitations, and distortion of some narrations of recitation
خلاصه ماشینی:
در واقع نخست دعای ابراهیم را حکایت نموده و آنگاه بیزاریاش را از پدر ذکر میکند و این دعا و تبری هر دو در دنیا و در اوایل عهد وی و قبل از مهاجرت به سرزمین بیتالمقدس بوده است اما در آیۀ (رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَی وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یوْمَ یقُومُ الْحِساب( (ابراهیم: 41) که بیانگر دعای ابراهیم در آخر عمرش یعنی پس از آنکه به ارض مقدس مهاجرت نمود و صاحب اولاد شد و اسماعیل را به مکه آورد و آن شهر و خانه خدا را بنا نهاد، سخن از استغفار ابراهیم برای پدرش میباشد که با توجه به اینکه کلمه «والدی» جز بر پدر و مادر صلبی اطلاق نمیشود و سایر آیاتی که اسم آزر برده شده از او به «اب» تعبیر کرده است، این کلمه به غیر پدر از قبیل جد و عمو و کسانی دیگر نیز اطلاق میشود، ازجمله در قرآن از ابراهیم، جد یعقوب و نیز از اسماعیل، عموی او، در آیه (أَمْ کنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَک وَ إِلهَ آبائِک إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون( (بقره: 133) به پدر تعبیر کرده است و نیز آنجا که کلام یوسف را حکایت میکند و میفرماید: (وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ( (یوسف: 38) با اینکه اسحاق جد یوسف، و ابراهیم جد پدر او است.
بنابراین آزر پدر حقیقی ابراهیم نبوده بلکه پدر حقیقی وی شخص دیگری غیر از آزر بوده است، لیکن قرآن از او اسم نبرده بلکه در روایات، نام او «تارخ» ذکر شده و تورات نیز آن را تأیید نموده است (طباطبایی، 1417: 12/80) بر این اساس وی «لوالدی» را پدر و مادر حقیقی حضرت ابراهیم( دانسته و در روایت مذکور از تفسیر عیاشی که بیانگر قرائت «رب اغفر لی و لولدی» یعنی اسماعیل و اسحاق، را بهلحاظ دلالی مخالف این دیدگاه و ضعیف دانسته است.