چکیده:
این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی جایگاه عقل در ساحت عرفان را با توجه به دیدگاه محییالدین عربی بررسی میکند. نویسنده پس از واکاوی معنای لغوی و اصطلاحی عقل، عقل و مراتب عقل، ونسبت مراتب عقل با دیدگاه عارفان را بررسی کرده، به ارزش و حجیت آن توجه میکند و در پایان نشان میدهد که گسترهٔ کاربرد عقل از نظر عارفان چگونه است. بنابر این نوشتار، عقل را در آثار عرفانی سه جا نکوهش کردهاند و پیروی از آن را مذموم شمردهاند: 1. آنجا که ادعای انحصار معرفت و شناخت میکند و خود را تنها راه شناخت و ابزار آگاهی میداند؛ 2. آنجا که عقل در گرداب خیال فرو میرود؛ 3. آنجا که از عینالیقین و شهود به علمالیقین بازمیگردد و گزارش عقل جایگزین شهود قلب میشود. به نظر می رسد عقل کلی و عقل جزئی میتوانند از ارزش و اعتبار برخوردار باشند، به شرط آنکه این دومی از حدود و قلمرو خود فراتر نرود؛ چراکه اگر عقل از حدود و قلمرو خود خارج شود، نزاع اهل عرفان با دیگران آغاز میشود.
This research, with descriptive-analytical method, discusses the place of reason in the field of mysticism according to Muhyiddin Arabi's point of view.And after examining the literal and idiomatic meaning of intellect, he pays attention to the examination of intellect and the levels of intellect, and the relationship between the levels of intellect with the mystics' point of view, and considers its value and authenticity.And in the end, it shows how the scope of the use of reason is according to the mystics, in this article it was stated that reason has been condemned in the mystical works in three places, which are:1. Where he claims the monopoly of knowledge and recognition and considers himself the only way of knowledge and the means of knowledge. 2. Where the intellect is surrounded by imagination and imagination dominates it, either in the sense of the power of evidence of details or in the sense of imagination and capture of details or creator of illusory forms and meanings. 3. Where it reverts from the Ain Al-Iqin and intuition to the knowledge of Al-Iqin and the report of the intellect replaces the intuition of the heart, in such cases, following the intellect is considered reprehensible. It seems that general reason and partial reason have value and validity, provided that the latter does not go beyond its limits and territory, and if the reason goes beyond its limits and territory, that is where the dispute between the mystics and others takes place.
خلاصه ماشینی:
مقدمه اين پژوهش درصدد است به جايگاه عقل در عرفان توجه کند و به پرسش هاي مطرح در اين رابطه بپردازد: آيا عارفان براي عقل منزلتي قائل اند؟ يا عليالاصول چون عرفان بر شهود و کشف تأکيد ميورزد با عقل و استدلال چندان ميانه اي ندارند؟ بنابراين پرسش اصلي اين است که آيا عارفان با عقل مخالف اند يا اينکه با عقل به شرط ادعاي انحصار معرفت و تسلط خيال و بازگشت از شهود قلب به گزارش عقل ، سر سازش ندارند؟ کدام عقل از نظر عارفان به ويژه ابن عربي به عنوان چهره شاخص عرفان ، از ارزش و اعتبار برخوردار است و کدام عقل و استدلال را پاي چوبين مي دانند؟ / عارفان همواره با عقل و استدلال و درس و مدرسه به محاجه برخاسته اند و در رد و طعن آن ها سخناني گفته اند.
مقصود حافظ اين است که عقل عشق را منع ميکند، ولي در ولايت ما عقل مانند محتسب و مأموري است که لياقت و شايستگي ندارد و در کارخانه عشق عقل نفوذي ندارد؛ عشق پادشاهي بزرگ است و عقل مأمور و محتسبي فرودست : ما را به منع عقل مترسان و مي بيار کآن شحنه در ولايت ما هيچ کاره نيست (حافظ ، ١٣٦٢: ٧٢) و سعدي ره عقل را پيچ در پيچ ميداند: ره عقل جز پيچ درپيچ نيست بر عارفان جز خدا هيچ نيست / (سعدي، بيتا، : ٣٩٤) بايد توجه کرد که اگر عارفاني در تاريخ پيدا شده اند که درباره عقل سخن گفته اند و به مخالفت با آن پرداخته اند، ميخواسته اند قلمرو و گستره آن را بنمايانند و بگويند که عقل يگانه ابزار دستيابي به حقيقت نيست و اگر آنچه را درک نکرده انکار کند، مرتکب نوعي از مغالطه ايهام انعکاس ، يعني دلالت نديدن و نيافتن بر نبودن ، شده است (ابن عربي، بيتا: ١١٤/٢).