چکیده:
غم و شادی از حالات و هیجانات آدمی است که ریشه در روان او دارد. بنا بردیدگاههای متفاوتی چون دین، فلسفه، عرفان، روانشناسی عوامل مختلفی در ایجاد این دو حالت روانی دخیلند. بر همین اساس، صاحبنظران بنابر رویکردهای متفاوت خود، تفسیرهای مختلفی را از آن ارائه مینمایند. افضل الدین خاقانی شروانی، شعر قرن ششم، که خود یکی از بزرگترین تجربت اندیشان در حوزهی علوم اخلاقی و ادبی است، در پرتو تجربیات کسب شده ناشی از حوادث به کام و ناکام مختلفی که در زندگی خود داشته، نگاه ویژهی به این دو پدیده دارد. در نظر او غم و شادی به دو دستهی کلی غم مطلوب و نامطلوب تقسیم میشود که غم مطلوب غمی است که از طرف معشوق به عاشق ارزانی میگردد. او در تبیین غم نامطلوب خود از رابطهی علی و غایی بهره میبرد. در این مقاله که با روش تحلیل محتوا صورت میگیرد، با بررسی ریشههای غم و شادی، با توجه به اشعار موجود در دیوان افضل الدین خاقانی، به عوامل ایجاد غم، عوامل برطرف کنندهی غم، نتایج و تاثیرات غم و نیز ساختشناسی مفهوم شادی پرداخته میشود. بنا بر نتایج این پژوهش، خاقانی غمهای نامطلوبی که تحت شرایط و عوامل مختلفی چون هجران، دشمنان، جفای روزگار، بخت سیاه و... ایجاد میشوند. غمهایی اجتناب ناپذیر میداند. با این حال، او غم معشوق را بر هر شادی ترجیح میدهد. همچنین عواملی چون معشوق، زیبایی، وصال، دعا، دیدن طوس و... را عناصری میداند که حس شادی را در او بر میانگیزند.
Sadness and happiness are human states and emotions that are rooted in his soul. According to different points of view such as religion, philosophy, mysticism, psychology, different factors are involved in creating these two mental states. Accordingly, experts present different interpretations of it according to their different approaches. Afzaluddin Khaqani Sharvani, the poem of the sixth century, which is one of the greatest experiences of thinkers in the field of moral and literary sciences, has a special view on these two phenomena in the light of the experiences gained from various successful and unsuccessful events in his life. . In his opinion, sadness and happiness are divided into two general categories, desirable and undesirable sadness, which is the sadness that is given by the lover to the lover. In explaining his unpleasant grief, he uses a causal relationship. In this article, which is done with the method of content analysis, by examining the roots of sadness and happiness, according to the poems in Afzaluddin Khaqani's Divan, the causes of sadness, the factors that relieve sadness, the results and effects of sadness, and the construction of the concept of happiness are discussed. . According to the results of this research, Khagani is the unpleasant sorrows that are created under various conditions and factors such as migration, enemies, persecution of the times, black luck, etc. He knows that sorrows are inevitable. However, he prefers the sorrow of his beloved to any joy.
خلاصه ماشینی:
زيرا که دلم آماج تير بلا و غمها بوده است و جاي سالمي براي تير غم تازه اي در او يافته نميشود: بيکــار مانــد شســت غــم او کــه بــر دلــم از بس که زخـم هسـت دگـر جـاي تيـر نيسـت (همان ، ٥٦١) ب - فلک فلک نيز در انديشۀ خاقاني يک لحظه از ظلم و ستم بر دل او ساکن و ساکت نمينشيند و هر دم او را به غم تازه اي مبتلا ميکند: آتـــش از دســـت فلـــک ســـودم بـــه دســـت کــو بــه پــاي غــم چــو خــاکم ســود و بــس (همان ، ٢٠٨) وي اين غم را بديهي و ذاتي ميداند و با حسن تعليلي، دليل کبودي رنگ آسمان را لباس ماتم و عزا براي اهل زمين که هر آن مصيبت زده و بلاديده هستند، ميداند: در جامــــه کبــــود فلــــک بنگــــر و بــــدان کاين چـرخ جـز سـراچه ي مـاتم نيامـده اسـت (همان ، ٧٤٥) شدت جراحت خاقاني از غمي که فلک بر دل او تحميل ميکند، به قدري است که از اين نوع غم به آتش تعبير نموده که از سر دل تا کمرش (مجاز از کل وجود) را سوزانده است : از فلـــک در ســــينۀ مـــن آتشــــي اســــت کـــز ســـر دل تـــا ميـــانم ســـوخته اســـت (همان ، ٧٤٩) از ديدگاه خاقاني، يکي از ويژگيهاي اصلي غم فلک ، همه گير بودن آن است بـه گونـه اي کـه تمـام انسان ها از بد و نيک تا خرد و بزرگ گرفتار آن اند: خاقانيــا تــو غــم خــور کــز جــور روزگــار يــک رادمــرد خــوش دل و خنــدان نيــافتم (همان ، ٧٨٥) ج - زمانه و سرنوشت مقصر شمردن زمانه و نيز مقدر دانستن غم و بلا از ديگر نگرش هاي شاعر به غم دروني و نامطلوب خود است ؛ او غم و بلا را يکي از ويژگيهاي ذاتي زمانه دانسته و راحت و آرامش را خاتمي پنداشته که ديـري است از نژاد آدمي ربوده شده است .