چکیده:
انسان موجودی است اجتماعی، زندگی اجتماعی علی رغم مزایایی که دارد، گاهی در اثر تزاحم حقوق افراد با یکدیگر، باعث منازعاتی می گردد که طبعا در بسیاری از این منازعات برای حل و فصل به قضات مراجعه خواهد شد، که در این صورت برای حفظ نظام اجتماعی از هرج و مرج و احقاق حقوق طرفین دعوا، نیازمند افرادی هستیم که دارای خصوصیاتی ویژه مثل علم به احکام شرعی و ملکه عدالت باشند، که به چنین افراد قاضی گفته می شود. نظام قضایی در حکومت اسلامی، یکی مهمترین ارکان محسوب می شود، به گونه که جایگاه این منصب بنابر آنچه که در روایات و کتب فقهی نیز آمده است، دارای اختصاصاتی می باشد که از جمله آن می توان به الهی بودن آن اشاره کرد. با توجه به اهمیت بسیار زیاد این منصب، قضات در ضمن این که باید دارای شرایطی مخصوص باشند، ملزم هستند که این شرایط را حفظ کنند، زیرا عدم حفظ این شرایط گاهی منجر به عزل قاضی و گاهی منجر به انعزال قاضی می شود.
خلاصه ماشینی:
از متأخرین مرحوم گلپایگانی در کتاب القضاء ابتدا نظر محقق را نقل کرده و آن را رد می کند، ایشان می فرماید: «نظر مرحوم محقق در شرایع عدم جواز است، به دلیل عبث بودن این که از معصوم قبیح است که فعل عبث انجام دهد، بعدا ایراد می گیرد، که اگر که امام عزل نمود، دیگر عبث نخواهد بود، سپس می فرماید که ما قبلا بیان کردیم که ولایت بر قضاء امری اعتباری است که قابل جعل است مثل زوجیت و ملکیت و امثال ذلک، همچنان که شارع جعل کرده که این ولایت برای امام (ع) باشد و سپس رخصت داده به مجتهد در آن؛ آیا مستفاد از نفس تمکن از جعل، تمکن از عزل هم هست؟ جواب می دهند که نسبت به امام (ع) شکی در انعزال کسی که عزل می کند نیست، اما نسبت به مجتهد این حرف با ایراد مواجه است، بلکه باید دلیلی نیز وجود داشته باشد که آن هم شرعی باشد، چنین چیزی نیاز به این دارد که بتوانیم اثبات کنیم که هر فعلی که امام می تواند انحام دهد، مجتهد هم بتواند.
بعد از این بیان، اکنون ببینیم، نظر فقها در این مورد چیست؟ آیا از شرایط تصدی منصب قضا، کمال العقل می باشد، که از فقدش و از بین رفتنش عزل یا انعزال حاصل شود؟ از نظر مرحوم محقق حلی، در قاضی بلوغ، کمال عقل، ایمان، عدالت و طهارت مولد و علم و ذکورت شرط است» (حلّی، 1408، ج4، ص59) مرحوم شهید اول در لمعه این واژه را به صورت کمال می آورد؛ نه کمال العقل که به نظر باید مقصود ایشان همراه کمال امور دیگری نیز باشد.