چکیده:
«تکرار» کارکردهای مختلفی در متون ادبی دارد. اگرچه این شیوه را در بیشتر سورههای قرآن کریم میتوان جُست، اما سوره یوسف یکی از بهترین نمونههای آن است.با وجود انحصار بیان داستان حضرت یوسف (ع) در این سوره و عدم تکرار آن در سورههای دیگر، سوره یوسف (ع) دارای محتوایی تکرار شونده در درون خود است و با تدبر در آن، میتوان نوعی توازن و تشابه را مابین فرازهای مختلف آن قائل شد. نوشتار حاضر بر مبنای روش توصیفی ـ تحلیلی به تبیین برجستهترین الگوهای تکرار در سوره مذکور در قالب چهار الگوی تکرارشونده «رؤیا، کید و پیراهن»، «مکانهای متناقضنما»، «افعال متضاد» و «عاقبت نیک تمامی چهرههای داستان» میپردازد. این الگوها از یک سو، با ارائه یک پوشش عاطفی، معنا و مفهوم نهفته متن را برجسته میسازد و از طرف دیگر، انواع تکرار به تجسّم مفاهیم و مضامین آیات و نیز عواطف و هیجانات مدد میرساند.
Redundancy of words and concepts is of wide applications in literary texts. It can be found in most parts of the Qur’an, but chapter Joseph strongly benefits from that. Joseph’s story is told exclusively in this chapter, i.e., without being repeated elsewhere in the Qur’an, but the content of the chapter has an internal redundancy. Once carefully considered, various parts of the chapter appear to be of a certain type of parity and parallelism. The present study is conducted through a descriptive-analytical method so as to identify and analyze the significant patterns of redundancy in this chapter. As it is found, there are such patterns about four concepts including ‘dream, trick and shirt’, ‘seemingly contrasting places’, ‘opposite verbs’ and ‘happy ending for all of the story characters’. These patterns reveal the hidden meanings of the text by creating an effective matrix and help to imagine certain concepts that convey feelings and sentiments.
خلاصه ماشینی:
برائت يوسف (ع ) از سه طريق صورت گرفت : الف ) شاهدي از خاندان عزيز مصر بر بيگناهي يوسف (ع ) شهادت داد: ﴿و شهد شاهد من أهلها إن کان قميصه قد من قبل فصدقت و هو من الکاذبين * و إن کان قميصه قد من دبر فکذبت و هو من الصادقين ﴾ (يوسف : ١٢/ ٢٦-٢٧)؛ ب ) پس از تأييد بيگناهي يوسف (ع ) به دليل پاره شدن پيراهن از پشت سر، عزيز مصر نيز يوسف (ع ) را تبرئه و تأکيد کرد که اين از کيد زنان است : ﴿فلما رأي قميصه قد من دبر قال إنه من کيدکن إن کيدکن عظيم ﴾ (يوسف : ١٢/ ٢٨)؛ ج ) زليخا در مهماني با حضور زنان اشراف زاده مصر، اعتراف کرد که مراوده از جانب وي بوده و خودش بر آن اصرار کرده است : ﴿و قال نسوة في المدينة امرأة العزيز تراود فتاها عن نفسه قد شغفها حبا إنا لنراها في ضلال مبين * فلما سمعت بمکرهن أرسلت إليهن و أعتدت لهن متکأ و آتت کل واحدة منهن سکينا و قالت اخرج عليهن فلما رأينه أکبرنه و قطعن أيديهن و قلن حاش لله ما هذا بشرا إن هذا إلا ملک کريم * قالت فذلکن الذي لمتنني فيه و لقد راودته عن نفسه فاستعصم و لئن لم يفعل ما آمره ليسجنن و ليکون من الصاغرين ﴾ (يوسف : ١٢/ ٣٠-٣٢).
به رغم آن که در تمامي داستان هاي روايت شده در قرآن ، کم و بيش افعال متضاد و متقابلي وجود دارد، اما کثرت تکرار در سوره يوسف ، قابل توجه است .