چکیده:
سوررئالیسم بهعنوان یک جنبش هنری - اجتماعیِ بنیاد ستیز در قرن بیستم از زمان شکلگیری در غرب در پی آن بود که جهانبینی و نگرش انسان را نسبت به تحولات بشری تغییر دهد و در این پویش، کشف ذهن ناخودآگاه انسان را بهعنوان روشی برای آفرینش اثر هنری قلمداد میکرد و در این گذار، توانست حوزههای زبانی بسیاری را تحت شعاع قرار دهد. شعر نیما یوشیج و سِرکون بولُص (1946-2007) شاعر معاصر عراقی بهعنوان دو تن از پیشگامان سبک شعری جدید، دربردارندۀ برخی از رویکردها و سبکهای ادبی جریانساز است که با خلق اندیشههای نوین و دگردیسی در قالب و سطوح به ادبیات و بهویژه شعر، روحی دوباره بخشیده و خواستار پیدایش ادبیاتی نو و همگام با زندگی امروزی بودهاست. جستار حاضر با روش توصیفی- تحلیلی، مجموعۀ «افسانه» اثر نیما یوشیج و «إذا کنت نائماً فی مرکب نوح» اثر سرکون بولص را بررسی، سپس به وجوه تشابه، تفاوت و کیفیت حضور شناسههای سوررئالیسم در آن دو پرداختهاست. یافتههای پژوهش گویای تبلور مؤلفههای سوررئالیستی همچون نگارش خودبهخودی، رؤیا، تصاویر شگفت، گسست زمان و مکان و عشق در هر دو مجموعه است. با این تفاوت که چهار مؤلفۀ نخست، بسامد تقریباً یکسانی دارند. اما ماهیت عنصر عشق در منظومۀ افسانه، همان عشق عفیفِ توأم با شوق و نزاکت است، در حالیکه این شاخصه در شعر بولص، تصویری کامپرور، اروتیک و بهدور از ارزشهای اجتماعی را بهنمایش می-گذارد.
سعت السریالیه کحرکه اجتماعیه فنیه معادیه للاصولیه فی القرن العشرین منذ نشاتها فی الغرب الی تغییر المواقف الانسانیه ووجهات النظر العالمیه تجاه التطور البشری. وفی هذه الحرکه، اعتبر اکتشاف العقل اللاواعی البشری وسیله لخلق عمل فنی وبهذه الطریقه، تمکنت من التغلب علی العدید من المجالات اللغویه. یتضمن شعر نیما یوشیج وسرکون بولص الشاعر العراقی المعاصر (1946-2007) کرايدین فی اسلوب الشعر الجدید، العدید من المبادي والاسالیب الادبیه الحاسمه احیت الادب والشعر علی وجه الخصوص محدثه افکارا وتحولات جدیده فی الاشکال والمستویات ودعت الی ظهور حیاه ادبیه جدیده ومعاصره. تبحث هذه الدراسه من خلال المنهج الوصفی - التحلیلی، مجموعتی "افسانه" لنیمایوشیج و"اذا کنت نايما فی مرکب نوح" لسرکون بولص ومن ثم تستکشف اوجه التشابه والاختلاف ونوعیه وجود مکونات السریالیه فیهما. تشیر نتايج البحث الی تبلور الاثار السریالیه مثل الکتابه التلقايیه، والاحلام ، والصور العجیبه، وفواصل الزمان والمکان، والحب فی کلتا المجموعتین. ومع ذلک، فان المکونات الاربعه الاولی لها نفس التردد تقریبا ولکن جوهر عنصر الحب فی مجموعه افسانه هو نوع من الحب اللطیف جنبا الی جنب مع الحماس، فی حین ان هذه الخاصیه فی شعر بولص، فانها تمثل صوره مثیره وبعیده المدی للقیم الاجتماعیه.