چکیده:
یورش مغول به ایران و تحولات عمیقی که بهواسطه آن تهاجم خانمانبرانداز بر جان و مال و زندگی مردم حادث شد؛ پرسمانی تکبعدی نیست که صرفاً با روحیه بدوی و غیر مدنی مغولان قابلبررسی باشد؛ چه اینکه این یورش و منزل گزیدن مغولان و پسینیان ایشان یعنی ایلخانان در ایرانزمین معلول عوامل مختلف ازجمله «همانند بینی» خود با ایرانیان بود؛ علاوه بر اینکه اختلافات شیعیان صوفی مسلک ایرانی با دستگاه خلافت نیز ازجمله عوامل مهمی است که باعث قرابت آنها با مغولان شده و یورش این قوم را برانگیخت. ایلخانان نیز همانند نیای خود شباهتهایی میان خود و قوم مغلوب یافتند و حتی در پارهای از زندگی سیاسی خود مفتون برخی از جریانهای داخلی ایران ازجمله صوفیه شدند؛ چنانکه این شیدایی ایشان را بدان جا کشاند که در مقام مرید، زانوی ادب در مقابل مرشدانی زدند که خود از قوم مغلوب بودند؛ همین فتانگی بود که ایلخانان را بر آن داشت تا از هویت مکانی صوفیان یعنی خانقاه نیز حمایتی تمام به عملآورند؛ گسترش عددی خانقاهها در عصر ایلخانی اگرچه نشان از حمایت گسترده حاکمیت از آنها است؛ اما بررسی معماری خانقاهها نشان از تبلور آموزههای تصوف ازجمله سیادت معانی قرآنی، تهذیب نفس و تقویت روح در خانقاههای این عصر دارد.
The Mongol invasion and its subsequences on Iranians” lives, property and lifes, is not a one-dimensional issue that can be explained only baced on the Mongols” primitive and non-civilian character. It can be said that this invasion and inhabitate in Iran by the Mongols and their descendants, the Ilkhanate, were the result of various factors, maybe they identified themselves to Iranians. In addition, the conflicts between the Iran”s mystic Shiites and the government are among the important factors that brought out them closer to the Mongols and provoked the invasion. The Ilkhanate, like their ancestors, found some similarities between themselves and defeated Iranians, and even in some parts of their political life were fascinated by some internal currents of Iran, including Sofia; it coused they as a diciple obeyed from spiritual guides who were from defeated Iranians; It was a kind of charismacy that led the Ilkhanate to fully support the Sufi spatial identity, the monastery; although the numerical expansion of monasteries in the Ilkhanate era, indicates the widespread support of the government for them; the study of the architecture of the monasteries shows the appearence and illustration of the concepts of Sufism, including the dominance of the Qur'anic meanings, the purification of the soul and the strengthening of the soul in the architecture of monasteries in this era.
خلاصه ماشینی:
com مقدمه ورود و استيلاي مغولان به ايران زمين دگرگونيهاي هنگفتي را در بسترهاي متعدد اجتماعي، سياسي و فرهنگي به وجود آورد؛ و همين امر موضع گيريها و دگرگشت هاي متعدد اجتماعي را سبب شد؛ درواقع ايرانيان استيلاي قومي بدوي را بر تمدن ديرين خود برنميتابيدند و همين امر باعث تقابل و تشکيل فرقه ها و نحله هاي متعددي عليه ايشان شد؛ در اين سو، ايلخانان نيز که شاخه اي از مغولان بودند، اگرچه در گرته برداري از سنت هاي حکمراني، ديني و اجتماعي از فرهنگ ايراني تا حدودي از مغولان پيشي گرفتند؛ اما به لحاظ ماهوي، آن ها نيز به سياق مغولان عمل ميکردند؛ چنان چه همين ايلخانان با تمسک به باورهاي شمني و بودائي، خود را مورد وثوق خداوند دانسته و اصلاК يورش و استيلاي بر ايران را نشان عنايت پروردگار ميدانستند؛ موضوع به همين اندک بسنده نميشد؛ چه اين که مردم در خصوص بسياري امور تحت حاکميت ايلخانان نظر مؤيد نداشتند؛ و دقيقاК همين آرا بود که موجبات شکل گيري بسياري از نحله ها و فرقه هاي سياسي و ديني اين عصر را سبب شد؛ توجه بدين نکته خالي از اهميت نيست که فرقه هاي مذکور که بعضاК متمايل به تصوف بودند؛ در عصر ايلخانيان همواره در نقش اپوزيسيون ظاهر نشدند؛ چه اين که برخي از آن ها در پاره اي از مقاطع ، به عنوان ميانجي جهت حل وفصل اختلافات ظاهر ميشدند و نقشي درخور و سازنده ايفا مينمودند؛ در اين ميان حضور و نفوذ علماي شيعه در دربار ايلخانان ازيک طرف و حضور برخي وزرا ازجمله رشيدالدين فضل لله از سوي ديگر نيز در بهبود وضعيت صوفيان و به تبع آن تحول وضعيت خانقاه ها تأثير به سزايي داشت ؛ البته اين وضعيت مثبت در تمام دوران حکومت ايلخانان مانا نبود؛ و درواقع به دليل مفروض هميشگي تاريخ ايران که همانا «خشم سلطان » است ، اوضاع خانقاه ها نيز پايايي شرايط را تجربه ننمودند؛ و به محض غيظ سلطان از عرش به زمين رسيده و حتي بعضاК با جان خويش تاوان آن خشم را دادند؛ لذا بر اساس همين مقدمه کوتاه هم ميتوان دريافت که تصوف و خانقاه ها در ايران عصر ايلخاني ، ثبات در اقبال يا ادبار را تجربه نکرده است ؛ و با تغيير سلاطين و گاه دگرگوني منويات سلطان ، سياق حاکميت نيز نسبت به آنان ، کسوتي منحل سازي بر تن مينمود؛ و آن تجربه شيرين ماسبق را از آن ها برميگرفت ؛ آنچه در اين پژوهش محل تدبر و تحليل واقع ميشود؛ دلايل اقبال جريان صوفيه در عهد ايلخانان است ؛ مبحثي که بدون ترديد ره گشاي برخي از معادلات تاريخ پسا ايلخانيان نيز خواهد بود؛ بر اين اساس سؤال اصلي پژوهش پيش رو اين است که : اصل تعامل در سياست مذهبي ايلخانان نسبت به جريان هاي صوفيانه متأثر از چه عواملي بوده است ؟ فرضيه اين پژوهش بر آن است که : ايلخانان براي حفظ قدرت و تداوم حکومت خود و جلوگيري از اختلافات و ضعف حکومت مرکزي در برابر جريان هاي مذهبي غيرهمسو به مسامحه و تساهل گراييدند.