چکیده:
از زمان حادثه 11 سپتامبر 2001، آمریکا راهبردهای امنیتی خود را تغییر داد و بنا را بر جنگ علیه تروریسم با خروج از حالت تدافعی گذاشت. آمریکا با تکیه بر این واقعیت که قدرت کشورها در گرو اهمیت مناطقی است که تحت نفوذ دارند، استراتژی امنیتی خود را با حمله به افغانستان به واقعگرایی تهاجمی و تجاوز پیشدستانه تغییر داد. در پاسخ به این سؤال که راهبرد امنیتی آمریکا در افغانستان 2020-2002 چه تبعانی داشته، این فرضیه مطرح گردید که راهبرد امنیتی آمریکا در افغانستان بر پایه سیاست تعادلسازی و تجاوز پیشدستانه، تبعات منفی بر این کشور در پی داشت. در این راستا، از واقعگرایی تهاجمی جان مرشایمر بهعنوان چارچوب نظری استفاده شد و اطلاعات به روش کیفی و با استفاده از منابع کتابخانهای جمعآوری و به روش توصیفی-تحلیلی بررسی شد. نتایج نشان داد که حضور نظامی آمریکا در افغانستان بر پایه تجاوزی پیشدستانه و سیاست تعادلسازی در برابر قدرتهای رقیب بوده است و این سیاست نهتنها منجر به مقابله با گروههای تروریستی، سازماندهی نیروهای امنیتی-نظامی، کاهش جنگ داخلی و ارتقای امنیت ملی افغانستان نگردید، بلکه بر میزان اقدامات تروریستی، میزان تلفات نیروی انسانی و در مجموع بر فقر و ناامنی در این کشور نیز افزود. در واقع، راهبرد امنیتی آمریکا در افغانستان در چارچوب متعادلسازی قدرت و جلوگیری از ظهور سلطهگر و دوام در سیستم بینالمللی بوده است.
Since the incident of September 11, 2001, the United States has changed its security strategies and based the war on terrorism by leaving the defensive mode. Relying on the fact that the power of countries depends on the importance of the areas under their influence, America changed its security strategy to aggressive realism and preemptive aggression by attacking Afghanistan. In response to the question, what were the consequences of the American security strategy in Afghanistan (2002-2020)? This hypothesis was proposed that the American security strategy in Afghanistan, based on the policy of balancing and preemptive aggression, had negative consequences for this country. In this regard, John Mearsheimer's aggressive realism was used as a theoretical framework, and information was collected qualitatively using library sources and analyzed using a descriptive-analytical method. The results showed that the American military presence in Afghanistan was based on pre-emptive aggression and balancing policy against competing powers, and this policy did not only lead to confronting terrorist groups, organizing military-security forces, reducing civil war and improving Afghanistan's national security. , but also added to the amount of terrorist acts, the amount of human casualties and overall poverty and insecurity in this country. In fact, America's security strategy in Afghanistan has been in the framework of balancing power and preventing the emergence of a dominator and durability in the international system.
خلاصه ماشینی:
نتـايج نشـان داد کـه حضور نظامي آمريکا در افغانستان بر پايه تجاوزي پيش دستانه و سياست تعادل سازي در برابر قدرت هاي رقيب بوده است و اين سياست نه تنها منجر به مقابله با گـروه هـاي تروريسـتي، سـازمان دهـي نيروهـاي امنيتي-نظامي، کاهش جنگ داخلي و ارتقاي امنيت ملـي افغانسـتان نگرديـد، بلکـه بـر ميـزان اقـدامات تروريستي، ميزان تلفات نيروي انساني و در مجموع بر فقر و ناامني در اين کشـور نيـز افـزود.
با توجه به ويژگي هاي مطرح در نظريه واقع گرايي تهاجمي و راهبرد تجاوز پيش دستانه پـس از وقوع حادثه ١١ سپتامبر ٢٠٠١، آمريکا خود را در موقعيتي ديد که احتمال داشت ضربه هاي بيشتري متوجه آن باشد و بر همين پايه ، تضعيف قدرت خود را پيش بيني مي کرد؛ بنابراين آمريکـا بـه ايـن نتيجه دست يافت که بايد در سياست هاي دفاعي خود، تجديدنظر نمايد و براي نشـان دادن نفـوذ و قدرت خود در عرصه جهاني و بين المللي و نيز عملي کـردن سياسـت يـک جانبـه گرايـي بـه عنـوان بخشي از نظم نوين جهاني ، به دنبال گسترش ظرفيت هاي نظامي و گستردگي ارزش هاي ليبراليسـم در سطح جهان باشد.
S. War in Afghanistan, 2001-2021 نشريات علمي دانشگاه جامع امام حسين (عليه السلام ) ١٧٣ حمله آمريکا به افغانستان و تداوم حضور آن ، شرايطي به وجود آورد کـه آمريکـا بـه حضـور نظامي خود عينيت داده و آمريکا براي تسلط بر آسياي مرکزي که تا قبـل از ١١ سـپتامبر از طريـق پايگاه هاي هوايي خود در آنجا حضور داشت ، از طريق زميني به اين کشورها راه پيدا نمود (فرجي راد و همکاران ، ١٣٩٠: ١٩٧).