چکیده:
نقد عقل به معنای امکان کشف از واقعیت با عقل نه رخدادی جدید بلکه واقعهای دیرین در تاریخ اندیشه بشری است و از آن جمله موقه مواجهه عرفا با فیلسوفان رخ داده است؛ چراکه اهل حکمت با ورود عقل به عنوان میزان سنجشگر، چه بسا ارباب عرفان را سخت برآشفته میکنند و اهل عرفان نیز پای آن را چوبین و بیتمکین میدانند. دلیل برآشفتگی از چه روست؟ آیا همه این مخالفت با عقل بر دلایلی صحیح تکیه دارد؟ بر اساس تحقیقات، این ادله بطور کلی به دو دلیل است: یکی با عنوان «عرفان طوری ورای طور عقل است» که به نقد عقل از جهت ناتوانی در ادراک حقایق عرفانی اشاره دارد و دیگری با عنوان «همواره عقل در معرض خطاست» که به نقد عقل از حیث خطاپذیری در ادراک واقعیات اشاره دارد. این مقاله با توجه به سخنان ارباب معرفت و شهود به هر دو دلیل میپردازد
Criticism of reason means the possibility of discovering reality by reason, not a new event but a long-standing event in the history of human thought, including the time when mystics' encounter with philosophers; because philsophers with the entry of the reason as the measure of measurement, may become indignant the master of mysticism, the mystics also consider its foot to be wooden and untidy. What is the reason for the indignation? Is all this opposition to reason based on true arguments? According to research, these arguments are generally for two arguments: one is entitled "mysticism is beyond reason" which refers to the critique of reason for its inability to comprehend mystical truths, and the other is entitled "reason is always subject to error" which refers to criticism of reason refers in terms of fallibility in the perception of facts. This article deals with both arguments according to the mystics’s words.
خلاصه ماشینی:
ک: ابن عربي، [بيتا]، ج ١، ص ٢١٩ و ج ٣، ص ٣٣٤ و ١٣٧٠، ص ١٨٥/ قيصري، ١٣٧٥، ص ١٠٧٤/ آملي، ١٣٦٧، الف ، ص ٣٧٠/ فيض کاشاني ، [بيتا]، ج ١، ص ١٨٩) و عقلشان را در ادراک حقايق مندرج در مرتبه علم ربوبي توانا مي داند و عقل همه انسان ها را مخاطب حقايق و معارف موجود در کتاب و سنت مي داند، چگونه مي تواند عقل به معناي دي ي را در ادراک حقايق ناکارآمد و ناتوان بداند؟ لذا عقلي که اصحاب حکمت و فلسفه بر آن صحه مي گذارند و ارباب شهود و عرفان بر آن مي تازند، بايد عقل به معناي فلسفي اش باشد؛ از اين رو بايد ديد بنا بر آنچه در فلسفه شهرت دارد، عقل فلسفي به عنوان يکي از قواي ادراکي چه اقسامي دارد و کدام يک از آن اقسام در نقد منظور بوده است .
در اين صورت به عقل استدلالي مي توان عقل مستدل مستقل گفت و گاهي به نحو تبعي ، يعني به تبع شهود، در مقام استدلال قرار مي گيرد؛ يعني در حدود وسطاي قياسش وامدار شهود است (يزدان پناه ، ١٣٨٩، الف ، ج ١، ص ٧٧)؛ به تعبيري اهل حکمت يا خود در هنگام شهودشان خصيصه اي چون سبب اشيا يا لوازم اشيا را در متن حقيقت شهودي مييابند يا در هنگام مطالعه گزارش هاي عرفاني در متن حقيقت حصولي که بازتاب حقيقت شهودي است ، به آن خصيصه مي رسند که مي تواند آن را حد وسط برهان قرار دهد.