چکیده:
هدف: تحقیق حاضر با هدف بررسی دیدگاههای مجتبی بزرگ علوی و نجیب محفوظ به عنوان دو داستاننویس نامدار، در ارتباط با جنبههای منفی گسست روابط زناشویی و بزههای خانوادگی در آثار داستانی خود انجام شد. روش پژوهش: در تحقیق حاضر با استناد به منابع کتابخانهای و روش توصیفی- تحلیلی، دیدگاه دو نویسنده در ارتباط با گسست روابط زناشویی و بزههای خانوادگی، بررسی و مقایسه میشود. یافتهها: خانواده یکی از اصلیترین رکنها در جامعه به حساب میآید و همۀ مردمشناسان و تحلیلگران جامعه بر لزوم حفظ و پایستگی آن تاکید کردهاند. با توجه به مهم بودن این مقوله، در گسترۀ ادبیات داستانی هم شاهد بازتاب مسائل مرتبط با خانواده در دو وجه مطلوب و نامطلوب بودهایم. بزرگ علوی و محفوظ با خلق شخصیتهای گوناگون و برگزیدن شیوه-های متنوع روایی، به نقد و تبیین این مهم پرداختهاند. نتیجهگیری: به نظر میرسد فرهنگ مردسالار، کالا انگاری زنان، کاربست هژمونی خشن مردانه علیه زنان، نقش کلیشهای زنان و وابستگی آنان به مردان، به عنوان دلایل اصلی گسست روابط زناشویی و بزههای خانوادگی در این داستانها مطرح شده است.
Aim: The present research was conducted with the aim of investigating the views of Mojtaba Bozorg Alavi and Najib Mahfouz as two famous storytellers, in relation to the negative aspects of the breakup of marital relations and family crimes in their fiction works. Methods: In this research, referring to library sources and descriptive-analytical method, the views of two authors regarding the breakup of marital relations and family crimes are examined and compared. Results: The family is considered one of the main pillars in the society and all anthropologists and analysts of the society have emphasized the need to preserve and sustain it. Due to the importance of this category, in the field of fiction, we have witnessed the reflection of issues related to the family in both favorable and unfavorable aspects. By creating different characters and choosing different narrative methods, Bozorg Alavi and Mahfouz have criticized and explained this issue. Conclusion: It seems that the patriarchal culture, the commodification of women, the use of violent male hegemony against women, the stereotypical role of women and their dependence on men, are the main reasons for the breakdown of marital relations and family crimes in these stories.
خلاصه ماشینی:
ساختار مقاله به اين صورت است که ابتدا توضيحاتي دربارة مفهوم خانواده و اهميت آن در خانواده ارائه شده و سپس ، رويکردهاي مجتبي بزرگ علوي (نويسندة فارسيزبان ) و نجيب محفوظ (نويسندة مصري) به عنوان دو شخصيت ادبي شاخص در خاورميانه در ارتباط با گسست روابط زناشويي و بزه هاي خانوادگي بازنمايي شده است .
راوي براي آنکه به ظلمي که در حق اين زن رفته است ، اشاره کند، به تمثيلي تمسک ميجويد و کوچيک خانم را چون غنچه اي ميداند که در خانۀ غلامحسين ، ناشکفته باقي مانده و به عبارت بهتر، در اوج جواني و زيبايي و تازگي، خشکيده است : «غلامحسين اصلا يک دفعه قبل از عروسي صورت کوچيک خانم را نديده بود، ولي وقتي شنيد که کوچيک - خانم که با خواهرش دوست شده بود، خوب سر پادنگ کار ميکند، آن وقت به خودش گفت که ديگر حالا بايد با عموم صحبت کنم و صحبت هم کرد و در خانۀ گاليپوشي که تا به حال سه نفر -غلامحسين و خواهرش در خانۀ بالا و کئس آآ در پايين خانه - زندگي ميکردند، يک نفر چهارم هم اضافه شد و آن ، کوچيک خانم بود.
زهره دربارة رفتار و نگرش پدربزرگ خود ميگويد: «او را بيشتر از چشمانم دوست داشتم ، اما پدربزرگم فقط دنبال کسب منفعت از من بود، اما طلبه مرزوق مخالف سراييش را ادامه داد: اگر ميتوانستي مثل يک مرد باشي، چرا مجبور شدي فرار کني؟ در دفاع از او گفتم : طلبه بيک ، تو حال و هواي روستا و قداست سنت هاي آباء و اجدادي وحشتناک آن ها را بهتر ميشناسي، او يا مجبور بود به آن ازدواج کذايي تن بدهد يا فرار کند» (محفوظ ، ١٣٨٦).