چکیده:
احساس نیاز به بازگو کردن حقایق جامعه، نویسندۀ را به خلق آثاری وا میدارد که بافت و درونمایهای اجتماعی دارند. جامعهشناسی ادبیات با بررسی محتوای آثار ادبی و رابطه آن با فضای اجتماعی، نشاندهنده جهانبینی حاکم بر متن است؛ بنابراین بررسی فرهنگ و رفتار افراد در آثار نویسنده میتواند به شناخت جامعه وی منجر شود که این امر، بدون تردید سنگ بنای نخست و گامی مؤثر در جهت اصلاح ارزشها و هنجارهای نادرست نهادینهشده در دل این جامعه است. از این رو، بررسی جایگاه زن عرب در جامعه سنتی ترسیم شده در رمانهای «الخباء» و «نقرات الظباء» نوشته میرال الطحاوی، با روش توصیفی تحلیلی امری ضروری مینماید. چنین به نظر میرسد که نویسنده با طرح مسئله اصلی رمان بر محوریت زنان و سیطره فرهنگعامه گذشته، آشفتگیها، تحقیر و خوار داشت، ظلمپذیری و سلطه سنت، تصویری تکبعدی و اغلب یک وجهی از یک زن منفعل عربی در محیطی بدوی و احیاناً حضری را به تصویر میکشد که تسلیم گفتمان حاکم است و اگر به ندرت تمردی دارد، این تمرد به تغییر و بهبود وضعیت وی در خانواده و جامعه منجر نمیشود. میتوان دریافت که زن کامل با تمام وجوه منشوری در جامعه مورد نظر نویسنده، جایگاهی ندارد و قهرمانان زن نهتنها تلاشی برای رهایی از قید و بند سنت ندارند، بلکه در ظلم به خود و زنان همانند خویش با گفتمان غالب همگام میشوند تا کورسوی امید به تحول در میان شخصیتهای زن به خاموشی گراید.
The need to retell the facts of society compels the author to create works that need to retell the facts of society. The author believes in creating works with a social context. Understanding the culture and behavior of individuals leads to understanding the community understanding the culture and behavior of individuals leads to Understanding the community. This article explores the position of Arab women in the traditional society depicted in the novels of Al-Khabaa and Noghrat Al-Dhabaa by the Egyptian writer Miral Al-Tahawi through a descriptive-analytical method.The author seems to have created confusion, humiliation, oppression, and tradition domination, a one-dimensional and often one-sided portrayal of a passive Arab woman in a primitive setting, with the novel's central theme centered on women and the dominance of past popular culture. He may portray a person who submits to the prevailing discourse, and if he seldom rebels, this rebellion will not change or improve his situation in the family and society. Women have no place in the author's society, and female heroes not only do not try to break free from the shackles of tradition, but in the oppression of themselves and women like themselves, they synchronize with the dominant discourse to extinguish the hope for change among female characters
خلاصه ماشینی:
چنين به نظر ميرسد که نويسنده با طرح مسئله اصلي رمان بر محوريت زنان و سيطره فرهنگ عامه گذشته ، آشفتگيها، تحقير و خوار داشت ، ظلم پذيري و سلطه سنت ، تصويري تک بعدي و اغلب يک وجهي از يک زن منفعل عربي در محيطي بدوي و احيانا حضري را به تصوير مي کشد که تسليم گفتمان حاکم است و اگر به ندرت تمردي دارد، اين تمرد به تغيير و بهبود وضعيت وي در خانواده و جامعه منجر نميشود.
(گيدنز، ١٣٨٧: ٧٥) از دل همين سنت ها که با خود، سلطه مردان را به همراه دارد، زنان به عنوان جنس دوم ديده مي شوند، نگاه جنسيتي به زن ، ارزش ها و باورها و آيين هايي که در خدمت عدم تفکر و خرافه پرستي قرار دارد و زن را در امور وهمي و انتزاعي محصور ميکند، شئوارگي زنان و ظلم پذيري در ميان آنان محصول اين نوع باورها و ارزش هاي اجتماعي است ؛ چنانکه هرگاه پاي مدرنيته به ميان آيد، زن گاه از آن ميهراسد و گاه در جامعه مردسالار، تسليم سنت شده و تعارض و تقابلي را تجربه ميکند.