چکیده:
علم حضوری عالم (خواه واجب تعالی، خواه مجردات عالی و خواه انسان)، به شیء مادی از جمله مسائل عویصه در حکمت است که متفکران درباره آن اختلاف دارند و برخی به عدم تعلق علم به مادیات قائل شدهاند و برخی به تعلق علم به آن. دلایل مختلفی نیز برای عدم حضور بیان شده که بازگشت برخی به خود شیء مادی است و برخی دیگر به ویژگی علم و برخی نیز به عالم باز میگردد. در این مقاله بر آنیم تا با روش تبیین و توصیف، از هر سه جنبه به مسئله بپردازیم و مانع بودن هر یک را بررسی کنیم. حاصل پژوهش نیز این است که ویژگی امتداد و پراکندگی اشیای مادی و همچنین ویژگی تجرد علم و ربط وجودی بین عالم و معلوم مانع تعلق علم به اشیای مادی نیست؛ زیرا اولاً اشیای مادی اگر از حیثی ممتدند، از حیثی دیگر غیر ممتدند؛ ثانیاً تجرد شرط معلوم بودن نیست؛ ثالثاً گونهای دیگر از ربط مثل شأن بودن میتواند موجب حضور باشد.
A knower’s intuitive knowledge (whether the exalted necessary being, or sublime abstract beings, or human beings) of the material thing is among the difficult issues in philosophy, about which thinkers disagree and some believe that knowledge does not belong to material things and some believe contrary to that. Various reasons have been stated for non-intuition, some of which return to the material thing itself, some others return to the features of knowledge, and still some others return to the knower’s characteristics. In this article, we seek to deal with this issue from three angles using the method of explanation and description to investigate how each of them is an obstacle. The result of the study is that the feature of extension and dispersal of material things as well as the feature of abstraction of knowledge and existential relation between the knower and the known does not hinder the attribution of knowledge to material things. This is because, firstly, if material things are extended from one aspect, they are non-extended from another aspect. Secondly, abstraction is not the condition for being known. Thirdly, another type of relationship, such as status, can cause intuition.
خلاصه ماشینی:
حاصل پژوهش نيز اين است که ويژگي امتداد و پراکندگي اشياي مادي و همچنين ويژگي تجرد علم و ربط وجودي بين عالم و معلوم مانع تعلق علم به اشياي مادي نيست ؛ زيرا اولا اشياي مادي اگر از حيثي ممتدند، از حيثي ديگر غير ممتدند؛ ثانيا تجرد شرط معلوم بودن نيست ؛ ثالثا گونه اي ديگر از ربط مثل شأن بودن مي تواند موجب حضور باشد.
بررسي اشکالي که به نظر مي رسد اين است که اگر ربط تکويني و علي و معلولي موجب حضور است ، به بيان ديگر، اگر شرط تحقق حضور و شهود معلوم نزد عالم چيزي جز رابطۀ تکويني يا علي و معلولي بين عالم و معلوم نيست ، بايد دربارة نفس و قواي آن نيز صادق باشد؛ در حالي حکما تنها به علم حضوري قواي مجرد قايل اند و دربارة قواي مادي با اينکه معلول عالم اند، به حضور معتقد نيستند (همان ، ص ٢٢٤)؛ بلکه بالاتر از آن رابطۀ نفس با بدن نيز علي و معلولي است (صدرالدين شيرازي، ١٣٦٠، ص ٨٧)؛ بنابراين اگر ربط وجودي يا رابطۀ فعل و فاعل ملاک حضور است ، در اينجا نيز بايد موجب حضور باشد؛ در حالي که حضور را در قواي مجرد منحصر مي دانند و در غير آن به حصول معتقدند.
1 اشکال نشود که در اين صورت به اصل مسئله ربطي ندارد چراکه رابطه بين نفس و شي ء مادي خارجي رابطۀ شأني و ظهوري نيست و در نتيجه حضور نيز محقق نخواهد بود؛ زيرا در پاسخ گفته خواهد شد که بحث دربارة رابطۀ تکويني است که سبب حضور است و هر جا سبب بود، بايد مسبب آن نيز تحقق داشته باشد.